جدول جو
جدول جو

معنی پیروزجنگ

پیروزجنگ
پیروز در نبرد، آنکه در جنگ پیروز شود
تصویری از پیروزجنگ
تصویر پیروزجنگ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پیروزجنگ

پیروزجنگ

پیروزجنگ
در نبردها فیروز. فاتح در حرب. مظفر در رزم. که از جنگ پیروز برآید:
عنانتاب شد شاه پیروزجنگ
میان بسته بر کین بدخواه تنگ.
نظامی.
همانا کزان بود پیروزجنگ
که پیروزه را فرق کردی ز سنگ.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیروز جنگ

پیروز جنگ
فیروزه نبرد فاتح در حرب آنکه در جنگها مظفر شود: عنان تاب شد شاه پیروز جنگ مبان بسته برکین بد خواه تنگ. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیروزجنگی

پیروزجنگی
حالت و چگونگی پیروزجنگ:
چو در جنگ پیروزیش دیده بود
ز پیروزجنگیش ترسیده بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا

فیروزجنگ

فیروزجنگ
پیروزجنگ. (فرهنگ فارسی معین) : فیروزجنگ بودی و از سفرها هیچ بی مراد بازنگشته بود. (چهارمقالۀ عروضی). مردی فیروزجنگ است. (المضاف الی بدایع الازمان ص 47)
لغت نامه دهخدا

پیروزمند

پیروزمند
با پیروزیمظفرمنصور فاتح فیروزمند، بمراد رسیده کامیاب: بنوعی دلم گشت پیروز مند کزان گونه دیوی در آمد ببند. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیروز جنگی

پیروز جنگی
کیفیت و حالت پیروز جنگ: چو در جنگ پیروزیش دیده بود ز پیروز جنگیش ترسیده بود. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیروزمند

پیروزمند
پیروزی یافته، به پیروزی رسیده، مظفر، پیروزوَر، کامیاب
پیروزمند
فرهنگ فارسی عمید

پیروز جنگی

پیروز جنگی
حالت پیروز جنگ، برای مِثال چو در جنگ پیروزی اش دیده بود / ز پیروزجنگیش ترسیده بود (نظامی۵ - ۸۲۲)
پیروز جنگی
فرهنگ فارسی عمید