جدول جو
جدول جو

معنی پیروزان - جستجوی لغت در جدول جو

پیروزان
(پسرانه)
نام برادر شاپور اول، نام یکی از سرداران یزگرد پادشاه ساسانی
تصویری از پیروزان
تصویر پیروزان
فرهنگ نامهای ایرانی
پیروزان
از سرداران یزدگرد ساسانی، در جنگ اعراب با ایرانیان یزدگرد این مرد سالخورده را فرماندهی کل سپاه داده، وی در نهاوند با عرب مقابل شد و جنگی سخت بکردند که بشکست ایرانیان و اسارت و قتل پیروزان منتهی گردید، (ترجمه ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 360)
لقبی النجان اصفهان را، (ترجمه محاسن اصفهان مافروخی ص 61)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فیروزان
تصویر فیروزان
(پسرانه)
پیروزان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیروزگار
تصویر پیروزگار
مظفر، فاتح، پیروزی دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افروزان
تصویر افروزان
روشن کردن، روشن شدن، درخشان شدن، روشن کردن آتش یا چراغ و امثال آن، فروزیدن، فروختن، افروزاندن، افروزیدن، افروختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیراهان
تصویر پیراهان
پیراهن، جامۀ نازک و کوتاه که مردان زیر لباس بر تن می کنند، جامۀ نازک و بلند زنانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروزمند
تصویر پیروزمند
پیروزی یافته، به پیروزی رسیده، مظفر، پیروزور، کامیاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروزگر
تصویر پیروزگر
عطاکنندۀ پیروزی، پیروزی دهنده، پیروزگرداننده، از صفات باری تعالی، برای مثال سپاس از خداوند پیروزگر / که آوردمان رنج و سختی به سر (فردوسی - ۳/۱۷۶)، مظفر، فاتح، برای مثال بگفتش جاودان پیروزگر باش / همیشه نامجوی و نامور باش (فخرالدین اسعد - ۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروکسن
تصویر پیروکسن
گروهی از کانی ها که سیلیکات های طبیعی منیزیم، آهن یا کلسیم در ساختمان آن ها به کار رفته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروزور
تصویر پیروزور
پیروزمند، به پیروزی رسیده، کامیاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروزرای
تصویر پیروزرای
پیروز و کامیاب در رای و اندیشه، برای مثال جوان بخت بادی و پیروزرای / توانا و دانا و کشورگشای (نظامی۵ - ۹۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروزگون
تصویر پیروزگون
مانند پیروزه، به رنگ فیروزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروزجنگ
تصویر پیروزجنگ
پیروز در نبرد، آنکه در جنگ پیروز شود
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ رَ / رُ)
جمع واژۀ پیرو. تبع. ضبنه. وشیظ. (منتهی الارب). اشیاع. تالیات. اتباع:
درود ملک بر روان تو باد
بر اصحاب و بر پیروان تو باد.
سعدی.
شظی، پیروان قوم وملحق شوندگان بر ایشان بسوگند. (منتهی الارب). امه، پیروان انبیاء
لغت نامه دهخدا
نام یکی از بخش های قدیم ری بوده است: قوهه و شندر و طهران و فیروزان از معظم ناحیت غار است، (نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 53)
محلی در دوفرسخی جنوب شرقی شیراز، (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیروزگار
تصویر پیروزگار
پیروزگر فاتح مظفر
فرهنگ لغت هوشیار
مظفر فیروز فاتح: اگر کشته بودی و گر بسته خوار بزندان پیروزگر شهریار. . (شا. بخ 2342: 8)، از نامهای خدای تعالی: بدانگه تو پیروز باشی مگر اگر یار با شدت پیروز گر. (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
با پیروزیمظفرمنصور فاتح فیروزمند، بمراد رسیده کامیاب: بنوعی دلم گشت پیروز مند کزان گونه دیوی در آمد ببند. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر زاد
تصویر پیر زاد
زاده پیر پیر زاده، بهیئت پیران تولد یافته
فرهنگ لغت هوشیار
پیراهن: برو بر بوی پیراهان یوسف که چون یعقوب ماتم دار گشتی. (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افروزان
تصویر افروزان
تابان درخشان، مشتعل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیروزین
تصویر دیروزین
منسوب به دیروز، تازه پدید آمده: کودک دیروزین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروان
تصویر پیروان
حامیان، طرفداران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیروزمند
تصویر پیروزمند
Triumphant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
Flying
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
летящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیروزمند
تصویر پیروزمند
победоносный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
fliegend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیروزمند
تصویر پیروزمند
siegreich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیروزمند
تصویر پیروزمند
переможний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
літаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیروزمند
تصویر پیروزمند
triumfalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
latający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پروازان
تصویر پروازان
飞行的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیروزمند
تصویر پیروزمند
胜利的
دیکشنری فارسی به چینی