جدول جو
جدول جو

معنی پیرمقدار - جستجوی لغت در جدول جو

پیرمقدار(مِ)
دهی از دهستان سورسور بخش کامیاران شهرستان سنندج. واقع در 34هزارگزی شمال خاور کامیاران و 9هزارگزی شوسۀ کرمانشاه - سنندج. کوهستانی، سردسیر. دارای 371 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ لَ)
بیرقدار. علمدار. (ناظم الاطباء). و رجوع به بیرقدار شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مرکّب از: بی + مقدار، بی وقار و سبکسر. (آنندراج)، بی قدر و بی رتبه. بدون شرف و اعتبار. بدون قدرت. بی مایه و فقیر. (ناظم الاطباء) :
نیاید آن نفع از ماه کآید از خورشید
اگرچه منفعت ماه نیز بی مقدار.
بوحنیفۀ اسکافی.
اگر خوارست و بی مقدار یمگان
مرا اینجا بسی عز است و مقدار.
ناصرخسرو.
و آن لبان کز وی برشگ آید عقیق آبدار
چون سفال بیهده بی آب و بی مقدار شد.
سوزنی.
و رجوع به مقدار شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لا)
دارندۀ بیرق. دارندۀ اختر و درفش. علمدار. حامل لواء. حامل بیرق
لغت نامه دهخدا
(مَ)
کندگرد: درم دیرمدار، که بسهولت از دستی بدستی نشود. که خرج کردن آن دشوار باشد. (یادداشت مؤلف) :
دشنام دهی باز دهندت ز پی آنک
دشنام مثل چون درم دیرمدار است.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیرقدار
تصویر بیرقدار
کسی که بیرق در دست گیرد و پیشاپیش گروهی یا لشکری حرکت کند علمدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرقدار
تصویر بیرقدار
((بِ رَ))
علمدار، پرچمدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیرمدار
تصویر دیرمدار
((مَ))
کهنه، قدیمی
فرهنگ فارسی معین
بی ارزش، پست، خوار، فرومایه
متضاد: ارزشمند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درختان مقدس در باور مردم، نام مکان مقدسی در شیرگاه
فرهنگ گویش مازندرانی