جدول جو
جدول جو

معنی پیتستون - جستجوی لغت در جدول جو

پیتستون
(تُنْ)
نام قصبه ای است در امریکای شمالی درایالت لوزرنه از جمهوری پنسیلوانیا، واقع در 148هزارگزی شمال شرقی هارلسبورگ کنار نهر سوسکهانۀ شرقی، این قصبه پلهای متعدد، کوچه های مستقیم و وسیع و معدن زغال سنگ و کارخانجات اسلحۀ گرم، کاغذسازی، آبجوسازی، منسوجات نخی، ظروف چینی و آجرسازی دارد، و حوالی آن دارای مناظر بسیار زیباست. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیستون
تصویر بیستون
(پسرانه)
محل عبادت خدا، خانه یا کاخی که درآن ستون نباشد، محل و کوهی سنگی نزدیک کرمانشاه که فرهاد برای رساندن جوی شیر تا قصر شیرین مأمور به تراشیدن آن شد. (نگارش کردی: بستون)
فرهنگ نامهای ایرانی
آلتی در موتور اتومبیل و ماشین های دیگر به شکل گلوله که به محض انفجار گاز در سیلندر به حرکت می آید و به وسیلۀ آلت دیگر که به دستۀ پیستون یا شاتون موسوم است حرکت را به میل لنگ انتقال می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیاستو
تصویر پیاستو
بیاستو، دهان دره، خمیازه، بوی دهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
پیوند کردن، متصل کردن، به هم رسیدن، برای مثال دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را / که مدتی ببریدند و باز پیوستند (سعدی۲ - ۴۱۹)، به هم بسته شدن، متصل شدن
فرهنگ فارسی عمید
(تُنْ)
پیستن. رجوع به پیستن شود
لغت نامه دهخدا
(رُ تِ)
مأخوذ از فارسی، نام درختی است که چوب آن سخت است و از آن ابزار موسیقی میسازند. در فارسی غوش به ضم غین است. رجوع به دزی ج 2 ص 231 و غوش به ضم اول شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرتستان
تصویر پرتستان
پیرو مذهب پرتستان معتقد بروش مذهبی پرتستان
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی ستونک، دگمه فشاری، پشتی زبانزد اواری استوانه متحرکی که با اصطکاک در لوله تلمبه یا سیلندر ماشین بخار حرکت کند، تکمه فنری دگمه فشاری، کسی که از شخصی جانبداری کندحامیپارتی (در فرانسوی بمعنی سفارش و توصیه است)، در اتومبیل لوله فلزی تو پری است داخل لوله دیگری بنام سیلندر که در نتیجه انفجار گاز متراکم (مخلوط گاز هوا و بنزین) در ناحیه سر سیلندر (قسمت فوقانی پیستون) پیستون در داخل سیلندرها شدیدا حرکت کند و این حرکت بوسیله آلت دیگری بنام دسته پیستون به میل لنگ منتقل شود و بالاخره رفت و آمدن آن بحرکت دورانی میل لنگ تبدیل گردد. یا دسته پیستون. در اتومبیل میله آهنی است که به پیستون متصل است و بوسیله آن حرکت رفت و آمد پیستون را به میل لنگ منتقل میسازد. این حرکت رفت و آمد در داخل لوله سیلندر بنوبه خود بحرکت دورانی میل لنگ تبدیل میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیستون
تصویر بیستون
بدون پایه
فرهنگ لغت هوشیار
پیخستن با پای بپای کوفتن لگد مال کردن پی سپر کردن: کوفته را کوفتند سوخته را سوخت ورین تن پیخسته را بقهر بپیخست. (کسائی)، درمانده کردن عاجز ساختن: شادی و بقا بادت وزین بیش نگویم کاین قافیه تنگ مرا نیک بپیخست. (عسجدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
اتصال دادن، متصل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
((پِ وَ تَ))
وصل کردن، اتصال دادن، افزودن، ملحق کردن، وصلت کردن، ازدواج کردن، سرودن، به نظم درآوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیستون
تصویر پیستون
استوانه متحرکی که در سیلندر (موتور پمپ) حرکت می کند، حمایت کننده، پارتی (در تداول)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیخستن
تصویر پیخستن
((پَ خُ تَ یا پِ خَ تَ))
خستن با پای، درمانده کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
ملحق شدن، اتصال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
Join
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
rejoindre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
باغ بید محل رویش بید به صورت انبوه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
sich anschließen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
приєднуватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
dołączyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
加入
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
juntar-se
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
unirsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
unirse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
присоединяться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
zich aansluiten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
เข้าร่วม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
bergabung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
जुड़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
להצטרף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
加入する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
참여하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
katılmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی