جدول جو
جدول جو

معنی پیانه - جستجوی لغت در جدول جو

پیانه
(نَ)
نام نهری در اواسط روسیه، و آن وارد نهر سوره از توابع ولگا گردد و از ایالت سیمبیرسک سرچشمه گیرد و اول بشمال غربی و بعد بجنوب شرقی و سرانجام بمشرق جاری شود و دوباره به ایالت سیمبیرسک درآید، پس بسوی شمال رود و در نزدیکی نیگورود بنهر نامبرده ریزد. دو محاربه میان روسها و تاتارها بسال 1377 میلادی در ساحل این نهر اتفاق افتاده است، در جنگ اول روسها و در جنگ دوم تاتارها مغلوب شده اند. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیانه
تصویر کیانه
(دخترانه)
منسوب به کیان، پادشاهی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیانه
تصویر بیانه
(دخترانه)
نگارش کردی: بهیانه، بهیان، نگا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیاده
تصویر پیاده
کسی که با پای خود به راهی می رود و سوار بر مرکب نیست،
در ورزش شطرنج هر یک از شانزده مهره که هشت مهرۀ سیاه در یک طرف و هشت مهرۀ سفید در طرف دیگر است،
بیدق، برای مثال کس با رخ تو نباخت دستی / تا جان چو پیاده درنینداخت (سعدی۲ - ۶۲۴)
پیاده شدن: پایین آمدن از وسیلۀ نقلیه، حیوان، آسانسور و مانند آن ها
پیاده کردن: پایین آوردن از وسیلۀ نقلیه، حیوان، آسانسور و مانند آن ها، از هم باز کردن و بر زمین گذاشتن اجزای ماشین یا دستگاهی برای اصلاح و تعمیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرانه
تصویر پیرانه
مربوط به پیران، آنچه درخور پیران است، به روشی که از پیران انتظار می رود، برای مثال جهان بر جوانان جنگ آزمای / رها کن فروکش تو پیرانه پای (نظامی۵ - ۸۲۵)، پیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیاله
تصویر پیاله
فنجان، ظرفی که در آن باده یا آشامیدنی دیگر بخورند، جام، ساغر، در تصوف صفای ظاهر و باطن که هرچه در او باشد ظاهر شود، در تصوف هر ذره از ذرات موجودات که شخص عارف از آن بادۀ معرفت نوشد، برای مثال زاهد شراب کوثر و عارف پیاله خواست / تا در میانه خواستۀ کردگار چیست (حافظ - ۱۴۸)
پیالۀ جور: پیالۀ مالامال، پیالۀ پر از می
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیمانه
تصویر پیمانه
ظرفی که با آن چیزی از مایعات یا غلات را اندازه بگیرند، ساغر، پیاله، قدح شراب خوری، جام شراب، در تصوف چیزی که در آن انوار غیبی را مشاهده کنند،
دل عارف، برای مثال مرا به دور لب دوست هست پیمانی / که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه (حافظ - ۸۵۰)، ظرفی که با آن مایعات را وزن کنند مثلاً پیمانۀ نفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهانه
تصویر پهانه
گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، فهانه، بغاز، پغاز، براز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیکانه
تصویر پیکانه
پیکان، قطعۀ فلزی نوک تیزی که بر سر تیر یا نیزه نصب کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشانه
تصویر پیشانه
پیشین، پیشرو، سابق، گذشته، ازل، بالای خانه و صدر مجلس، برای مثال هست مستی که کشد گوش مرا یارانه؟ / از چنین صفّ نعالم سوی پیشانه برد؟ (مولوی۲ - ۱۴۷۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میانه
تصویر میانه
وسط، میان، آنچه در میان چیزی جا دارد، متوسط، محتوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیانو
تصویر پیانو
آلت موسیقی به صورت صندوقی بزرگ و پایه دار، دارای یک ردیف شستی در جلو آنکه با نواختن هر شستی، چکشی به یک سیم کشیده شده برخورد می کند و به این طریق اصوات ایجاد می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیکانه
تصویر پیکانه
پیکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمانه
تصویر پیمانه
ظرفی که با آن چیزی از مایعات یا غلات را اندازه بگیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیانه
تصویر کیانه
کفاله بنگرید به کفاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیانه
تصویر عیانه
چشم زخم خوردن چشم خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیانه
تصویر طیانه
گلکاری کار گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیانه
تصویر صیانه
نگهداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیانه
تصویر دیانه
از ریشه پارسی دینداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشانه
تصویر پیشانه
بالای خانه، صدر مجلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرانه
تصویر پیرانه
مانند پیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیانو
تصویر پیانو
نام دستگاهی که با آن مینوازند، یکی از آلات موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاله
تصویر پیاله
ظرفی که در آن شراب بخورند، کاسه، فنجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاده
تصویر پیاده
کسی که با پای خود راه میرود و بر مرکب سوار نیست، مقابل سوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیانه
تصویر شیانه
جزا پاداش مکافات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میانه
تصویر میانه
مابین، ضد کنار و جانب
فرهنگ لغت هوشیار
((نُ))
یکی از ابزارهای موسیقی که دارای شاسی است و با فشار سر انگشتان دست بر روی شاسی ها نواخته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیاده
تصویر پیاده
((دِ))
کسی که با پای راه می رود و سواره نیست، بخشی از ارتش که سواره نیستند، ضعیف، مسکین، یکی از مهره های شطرنج، عامی، بی سواد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیاله
تصویر پیاله
((لِ))
ظرفی که با آن شراب یا هر نوشیدنی دیگری را می نوشند، یکی از لوازم آتشگاه که در تشریفات دینی زرتشتیان به کار رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیمانه
تصویر پیمانه
((پَ یا پِ نِ))
ظرفی برای اندازه گیری غلات، مایعات و، جام شراب، مجازاً، شراب، نوشیدنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیرانه
تصویر پیرانه
((نِ))
مانند پیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایانه
تصویر پایانه
((نِ))
ترمینال، مکانی که مبدأ حرکت و مقصد وسایط نقلیه عمومی است، دستگاهی که به وسیله آن اطلاعات به یک سیستم مخابراتی یا الکترونیکی وارد و خارج می شود، (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیمانه
تصویر پیمانه
ماژول، مقیاس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایانه
تصویر پایانه
ترمینال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میانه
تصویر میانه
متوسط
فرهنگ واژه فارسی سره