جدول جو
جدول جو

معنی پهانه

پهانه
گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، فهانه، بغاز، پغاز، براز
تصویری از پهانه
تصویر پهانه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پهانه

پهانه

پهانه
چوبکی باشد که درودگران در شکاف چوبیکه بارّه می شکافند فروبرند و کفشگران مابین کفش و قالب نهند و گاهی در زیر در گذارند تا بسته و گشوده گردد. (برهان). پانه. فانه. فهانه. رجوع به پانه شود
لغت نامه دهخدا

دهانه

دهانه
دهنه، هر چیز منسوب و مربوط بدهان، مانند دهانه مشک و غار و غیره
دهانه
فرهنگ لغت هوشیار

پهنانه

پهنانه
بوزینه کپیمیمون (بواسطه آنکه رویش پهن است) : خنبک زند چو بوزنه چنبک زند چو خرس این بوزنینه ریشک پهنانه منظرک. (خاقانی)، کلیچه روغنینان میده که با روغن پزند
فرهنگ لغت هوشیار