معنی پیاسینه - جستجوی لغت در جدول جو

پیاسینه(نَ)

لغت نامه دهخدا

پاس داشته، نگهبانی شده، لمس شده

پارسالی، برای مثال گفتمت امسال شدی به ز پار / رو که همان احمد پارینه ای (سنائی۲ - ۴۹۴)، سال گذشته، سال پیش، کهنه، دیرینه، قدیمی

فرهنگ فارسی عمید

پیش سینه

قسمت جلو لباس که روی سینه قرار می گیرد، تکۀ پارچه که از زیر گلو تا روی سینۀ طفل بسته می شود، آن قسمت از گوشت که از سینۀ گاو یا گوسفند بریده شود

فرهنگ فارسی عمید

پلاسین

آنچه از پلاس ساخته شده یا مانند پلاس باشد

فرهنگ فارسی عمید

پلاسیده

پژمرده شده

فرهنگ فارسی عمید

پیشینه

سابقه، پیشین، سابق، دیرینه، جمع پیشینگان، کسی که در سال های گذشته بوده و سابقاً می زیسته

فرهنگ فارسی عمید

پراچینه

از توابع خمسه و در آنجا معدن مس باشد

لغت نامه دهخدا

پیش سینه

(نَ / نِ)

قسمت قدامی پیراهن جدا آهارزده. پارچۀ آهاردار ضخیمی که جدا بر پیراهن گذارند. قسمتی از پارچه که پیش پیراهن را سازد، قطعۀ پارچه ای که اطفال روی سینه قرار دهند، از زیر گلو بپائین فروهشته تا جامه از آلودگی بر کنار ماند. پیشبند، قسمتی از گوشت جلوی سینۀ گوسفند و گاو و غیره

لغت نامه دهخدا

پلاسیده

(پَ دَ / دِ)

پژمرده، کهنه و رو بفساد نهاده (در میوه)

لغت نامه دهخدا

سیاسیه

مونث سیاسی شهرمداریک ساستاریک وینارتاریک مونث سیاسی روابط سیاسیه

فرهنگ لغت هوشیار

ماسینه

دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند شیراز: و جئنهاببضاعه مزجاه... حسن بصری گفت ماستینه بوده

فرهنگ لغت هوشیار

گیسینه

منسوب به گیس

فرهنگ لغت هوشیار

پیش سینه

قسمت قدامی پیراهن که جدا آهار زده باشند، قطعه پارچه ای که اطفال روی سینه قرار دهند. از گلو بپایین فرو هشته تا جامه از آلودگی بر کنار ماند، قسمتی از گوشت جلو سینه و گوسفند و گاو و غیره. یا جیب پیش سینه. جیبی که در جامه وسط سینه تعبیه کنند

فرهنگ لغت هوشیار