منسوب به پیازک. (برهان). برنگ پوست پیاز، سرخ پوست. برنگ سرخ پوست گونه ای از پیاز. - لعل پیازکی، لعلی باشد قیمتی. لعل سرخ بود قیمتی. (لغت نامۀ اسدی). لعل پیازی، نام لعلی است که از کانی خیزد که قریۀ پیازک نزدیک آن است. (جواهرنامه) .ابوریحان در الجماهر فی معرفه الجواهر آرد: و ربما (نسبت اللعل) الی ما قاربها من القری و البقاع کالپیازکی فانها نسبت الی انف جبل هناک یسمی پیازک، لااتصال له بشی ٔ من ذکر البصل: لعل پیازکی رخ تو بود و زرد گشت اشکم ز درد اوست چو لعل پیازکی. لؤلؤی. از چشم برده قاعده جزع معدنی وز لب شکسته قیمت لعل پیازکی. عجمی گرگانی
منسوب به پیازک. (برهان). برنگ پوست پیاز، سرخ پوست. برنگ سرخ پوست گونه ای از پیاز. - لعل پیازکی، لعلی باشد قیمتی. لعل سرخ بود قیمتی. (لغت نامۀ اسدی). لعل پیازی، نام لعلی است که از کانی خیزد که قریۀ پیازک نزدیک آن است. (جواهرنامه) .ابوریحان در الجماهر فی معرفه الجواهر آرد: و ربما (نسبت اللعل) الی ما قاربها من القری و البقاع کالپیازکی فانها نسبت الی انف جبل هناک یسمی پیازک، لااتصال له بشی ٔ من ذکر البصل: لعل پیازکی رخ تو بود و زرد گشت اشکم ز درد اوست چو لعل پیازکی. لؤلؤی. از چشم برده قاعده جزع معدنی وز لب شکسته قیمت لعل پیازکی. عجمی گرگانی
مصغر پیاز. پیاز خرد، قسمی از احرار بقول با کونۀ خرد برنگ و طعم پیاز و ساقی سبز و باریک و دراز و میان کاواک. قسمی سبزی خوردنی و آن پیازی باشد با کونۀ خرد و ساقۀ میان تهی سبز بلند باریک
مصغر پیاز. پیاز خرد، قسمی از احرار بقول با کونۀ خرد برنگ و طعم پیاز و ساقی سبز و باریک و دراز و میان کاواک. قسمی سبزی خوردنی و آن پیازی باشد با کونۀ خرد و ساقۀ میان تهی سبز بلند باریک
پسر یا برادرزادۀ کاپیتن وندیکی معروف، جنوه ئیها را مغلوب و از آدریاتیک اخراج کرد و بتسکین دالماچی ها کوشید و چند اسکله از مجارها ضبط کرد بعد ازطرف پوله ده لوسیان دوریا مغلوب و محبوس گشت اما پس از خلاصی از اسارت در سال 1380 میلادی جنوه ئیها را مغلوب و بتسلیم شدن مجبور گردانید، (قاموس الاعلام ترکی) از کاپیتن های جمهوری وندیک، وی با پاگانینودور یا کاپیتن ژن (جنوا) چند بار کارزار دریائی کرد ولی عاقبت با دستۀ کشتیهای خود گرفتار گشت و در سال 1354 میلادی بعنوان اسیر به جنوه رفت
پسر یا برادرزادۀ کاپیتن وندیکی معروف، جنوه ئیها را مغلوب و از آدریاتیک اخراج کرد و بتسکین دالماچی ها کوشید و چند اسکله از مجارها ضبط کرد بعد ازطرف پوله ده لوسیان دوریا مغلوب و محبوس گشت اما پس از خلاصی از اسارت در سال 1380 میلادی جنوه ئیها را مغلوب و بتسلیم شدن مجبور گردانید، (قاموس الاعلام ترکی) از کاپیتن های جمهوری وندیک، وی با پاگانینودور یا کاپیتن ژن (جنوا) چند بار کارزار دریائی کرد ولی عاقبت با دستۀ کشتیهای خود گرفتار گشت و در سال 1354 میلادی بعنوان اسیر به جنوه رفت
سوزش و درد باشد و آنرا بعربی جوی خوانند، (برهان)، و بعض لغت نویسان این بیت را شاهد آورده اند: دور بادا شده از خانه و کاشانۀ تو بوی حنّا و خضاب و زنخ پایازی، سوزنی، سوزنی در قصیده ای که شروع آن جدّ است و در مدح دهقان غازی نامی گفته است در آخر قصیده گوید: هیچ شعری نبود اندر شعر خوش من کاندر او طیبتکی نبود و زیج و بازی گرچه با نازی امامیست بهمسایگیت تو ز خوش صحبتیش با طرب و با نازی دور بادا شده از خانه و کاشانۀ تو بوی حنّا و خضاب زنخ بانازی، و بر حسب اغلب احتمالات با نازی یا چیزی شبیه به آن نسبت این امام است و سوزنی بمزاح دوری او را و بوی حنّا و خضاب زنخ او را از خانه ممدوح از خدا به دعا میخواهد
سوزش و درد باشد و آنرا بعربی جوی خوانند، (برهان)، و بعض لغت نویسان این بیت را شاهد آورده اند: دور بادا شده از خانه و کاشانۀ تو بوی حنّا و خضاب و زنخ پایازی، سوزنی، سوزنی در قصیده ای که شروع آن جدّ است و در مدح دهقان غازی نامی گفته است در آخر قصیده گوید: هیچ شعری نبود اندر شعر خوش من کاندر او طیبتکی نبود و زیج و بازی گرچه با نازی امامیست بهمسایگیت تو ز خوش صحبتیش با طرب و با نازی دور بادا شده از خانه و کاشانۀ تو بوی حنّا و خضاب زنخ بانازی، و بر حسب اغلب احتمالات با نازی یا چیزی شبیه به آن نسبت این امام است و سوزنی بمزاح دوری او را و بوی حنّا و خضاب زنخ او را از خانه ممدوح از خدا به دعا میخواهد
منسوب به پیاز، آلوده به پیاز، برنگ پوست پیاز سرخ، برنگ پوست سرخ بعضی پیازها، پیازکی، چیزیکه رنگ پیاز داشته باشد چون لعل پیازی و اشک پیازی، (آنندراج)، - اشک پیازی، اشک خونین: تا چشم تو آراستۀ سرمۀ ناز است از دیدۀ عشاق دهد اشک پیازی، علی خراسانی، - پوست پیازی، سخت بی دوام و نازک، رجوع به پوست شود، - لعل پیازی، پیازکی، نوعی گوهر، نوعی لعل قیمتی، (برهان) : اشکم از شوق تو چون لعل پیازی وانگهی تو بطیبت مر مرا هر لحظه می کوبی چو سیر، رضی نیشابوری، دریای گندنارنگ از تیغ شاه گلگون لعل پیازی از خون یک یک پشیز والش، خاقانی، ، نوعی از گرز و آن چنانست که چند گوی فولادی را بچند زنجیر کوتاه مضبوط کرده بدسته ای از چوب محکم نصب کنند و آن را بترکی چوکن گویند، (برهان)، پیازکی، جگر و شش گوسفند که با پیاز بسیار سرخ کنند و بخورند، (فرهنگ نظام)
منسوب به پیاز، آلوده به پیاز، برنگ پوست پیاز سرخ، برنگ پوست سرخ بعضی پیازها، پیازکی، چیزیکه رنگ پیاز داشته باشد چون لعل پیازی و اشک پیازی، (آنندراج)، - اشک پیازی، اشک خونین: تا چشم تو آراستۀ سرمۀ ناز است از دیدۀ عشاق دهد اشک پیازی، علی خراسانی، - پوست پیازی، سخت بی دوام و نازک، رجوع به پوست شود، - لعل پیازی، پیازکی، نوعی گوهر، نوعی لعل قیمتی، (برهان) : اشکم از شوق تو چون لعل پیازی وانگهی تو بطیبت مر مرا هر لحظه می کوبی چو سیر، رضی نیشابوری، دریای گندنارنگ از تیغ شاه گلگون لعل پیازی از خون یک یک پشیز والش، خاقانی، ، نوعی از گرز و آن چنانست که چند گوی فولادی را بچند زنجیر کوتاه مضبوط کرده بدسته ای از چوب محکم نصب کنند و آن را بترکی چوکن گویند، (برهان)، پیازکی، جگر و شش گوسفند که با پیاز بسیار سرخ کنند و بخورند، (فرهنگ نظام)
ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 19 هزارگزی باختر فریمان و 8 هزارگزی باختر شوسۀ عمومی مشهد بفریمان، دامنه، معتدل، دارای 8 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 19 هزارگزی باختر فریمان و 8 هزارگزی باختر شوسۀ عمومی مشهد بفریمان، دامنه، معتدل، دارای 8 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
منسوب به پیاز. آلوده به پیاز، برنگ پوست پیاز سرخ پیازکی. یا لعل پیازی. لعل پیازکی: دریا گند نارنگ از تیغ شاه گلگون لعل پیازی از خون یک یک پشیز والش. (خاقانی)، نوعی از گرز پیازک، جگر و شش گوسفند که با پیاز سرخ کنند و خورند. یا پوست پیازی. ورقه نازک روی پیاز، سخت بی دوام و نازک
منسوب به پیاز. آلوده به پیاز، برنگ پوست پیاز سرخ پیازکی. یا لعل پیازی. لعل پیازکی: دریا گند نارنگ از تیغ شاه گلگون لعل پیازی از خون یک یک پشیز والش. (خاقانی)، نوعی از گرز پیازک، جگر و شش گوسفند که با پیاز سرخ کنند و خورند. یا پوست پیازی. ورقه نازک روی پیاز، سخت بی دوام و نازک
پیاز کوچک پیاز خرد پیاز کوچک، پیاز مو بیخ مو اساس الشعر، نی بوریا، قسمی سبزی خوردنی کوهی، نوعی از گرز که سر آن را با زنجیر یا دوالی بر دسته نصب کنند پیازی
پیاز کوچک پیاز خرد پیاز کوچک، پیاز مو بیخ مو اساس الشعر، نی بوریا، قسمی سبزی خوردنی کوهی، نوعی از گرز که سر آن را با زنجیر یا دوالی بر دسته نصب کنند پیازی