جدول جو
جدول جو

معنی پیراشکی

پیراشکی
نوعی خوراک به صورت خمیر نان که در آن گوشت، مربا یا سبزی گذارند، نوعی نان روغنی
تصویری از پیراشکی
تصویر پیراشکی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پیراشکی

پیراهنی

پیراهنی
منسوب به پیراهن، که از پیراهن توان کرد: پارچه پیراهنی
پیراهنی
فرهنگ لغت هوشیار

پیرچشمی

پیرچشمی
عارضه ای که در نتیجه کار زیاد یا پیری در چشم ظاهر می گردد
پیرچشمی
فرهنگ فارسی معین

پیراپزشکی

پیراپزشکی
هر یک از فنون و حرفه های مربوط به حفظ یا بازگرداندن سلامتی که معمولاً باید زیر نظر یا مشورت پزشک انجام گیرد مانند، فیزیوتراپی، گفتاردرمانی، کاردرمانی، پرتونگاری
فرهنگ فارسی معین

پیرچشمی

پیرچشمی
ضعف و ناتوانی چشم در اثر پیری که به دلیل ضعیف شدن قدرت تطابق عدسی چشم به وجود می آید و با استفاده از عینک های مخصوص اصلاح می شود
فرهنگ فارسی عمید

پیراهنی

پیراهنی
منسوب به پیراهن، که از آن پیراهن توان کرد.
- پارچۀپیراهنی، که از آن پیراهن کنند. پارچۀ خاص پیراهن
لغت نامه دهخدا

پیرانزی

پیرانزی
نام دو هنرمند ایتالیائی، پدر و پسر. پدر (ژان باپتیست پیرانزی) متولد در ونیز حدود 1720 و متوفی بسال 1778 میلادی و پسر (فرانسوا پیرانزی) متولد در رم بسال 1748 و متوفی بسال 1810 میلادی و هر دو از هنروران معروف و در نقاشی و نقاری مهارت کامل داشته اند و صور ابنیه و آثار عتیقۀ رم و غیره را جمع و ترسیم کرده و در 29 جلد بطبع رسانیده و آلبوم بسیار زیبائی بوجود آورده اند
لغت نامه دهخدا

پیرایی

پیرایی
در ترکیبات بمعنی عمل پیراستن آید سرو پیرایی ناخن پیرایی
پیرایی
فرهنگ لغت هوشیار