جدول جو
جدول جو

معنی پک - جستجوی لغت در جدول جو

پک
قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، قاس، کلا، کلائو
تصویری از پک
تصویر پک
فرهنگ فارسی عمید
پک
پوک
دم، نفس، دم یا نفسی که به قلیان، چپق یا سیگار می زنند
تابع لک، گنده، ستبر، درشت مثلاً لک و پک، ناهموار
پتک
یک طرف قاب یا بجول که با آن قمار می کنند
پک زدن: دود سیگار یا قلیان یا چپق را با نفس به دهان کشیدن
تصویری از پک
تصویر پک
فرهنگ فارسی عمید
پک(پِ)
نام دهستان سن و اواز از ایالت ورسای. دارای 4603 تن سکنه. و راه آهن از آن میگذرد
لغت نامه دهخدا
پک(پَ)
غوک. وزغ. چغز. قرباغه. بزغ. مکل. (اوبهی). قاس. غنجموش. ضفدع:
ای همچو یک پلید و چنو دیده ها برون
مانند آن کسی که مر او را کنی خبک
تا کی همی درآئی و گردم همی دوی
حقا که کمتری و فژاگن تری ز پک.
دقیقی یا لبیبی (از لغت نامۀ اسدی).
، رعنائی بود و گرد کسی برگردیدن نیز بطمع گویند ولیکن از آن پیشین درست تر است. (لغت نامۀ اسدی). خودآرای و خودپسند را گویند و به این معنی به ضم اول هم گفته اند. (برهان قاطع) :
تا کی همی درآیی و گردم همی دوی
حقا که کمتری ّ و فژاگن تری ز پک.
خسروانی (از لغت نامۀ اسدی).
آن یکی بی هنر عزیز چراست
وین دگر خوارمانده زیر سمک
این علامت نه آن هستی بود
پس چه دعوی کنی بدو و چه پک ؟
خسروی (از لغت نامۀ اسدی).
، هر یک از پله های نردبان. (برهان قاطع). پایۀ نردبان، تک و پوی. (اوبهی) ، آلات خانه را از کاسه و کوزه و غیره گویند. (اوبهی)
لغت نامه دهخدا
پک
غوک وزغ چغز قورباغه غنجموش بزغ ضفدع
تصویری از پک
تصویر پک
فرهنگ لغت هوشیار
پک((پُ))
یک بار کشیدن سیگار و چپق، برجستن و فروجستن
تصویری از پک
تصویر پک
فرهنگ فارسی معین
پک
بی هنر، خودپسند، پله، پله های نردبان
تصویری از پک
تصویر پک
فرهنگ فارسی معین
پک
گنده و درشت، جامه سخت و درشت
تصویری از پک
تصویر پک
فرهنگ فارسی معین
پک((پِ))
بند انگشت دست یا پا
تصویری از پک
تصویر پک
فرهنگ فارسی معین
پک((پَ))
وزغ، قورباغه
تصویری از پک
تصویر پک
فرهنگ فارسی معین
پک
فرد، در برابر زوج، فک بی دندان و دندان کشیده، پتک، پک زدن به قلیان یا سیگار، بوی تخم مرغ فاسد یا بوی ماهی گندیده، انسانی که رنگ و رویش از تس یا ضعف پریده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پکیدن
تصویر پکیدن
باد کردن، ورم کردن، ترکیدن
فرهنگ فارسی عمید
ریخت شکل هیات ظاهری و جنات (زشت) : بد پک و پوز، دهان و اطراف آن: پک و پوزش را خرد کرد. یا بی پک و پوز. سست و ضعیف در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پک و پهلو
تصویر پک و پهلو
سینه و قسمت راست و چپ آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پک و لک
تصویر پک و لک
گنده و درشت و ناهموار
فرهنگ لغت هوشیار
ریخت شکل هیات ظاهری و جنات (زشت) : بد پک و پوز، دهان و اطراف آن: پک و پوزش را خرد کرد. یا بی پک و پوز. سست و ضعیف در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکنه
تصویر پکنه
چاق و کوتاه قد، کوتاه قد و کلفت وسر و ته یکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پک وپوز
تصویر پک وپوز
پیرامون دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکر
تصویر پکر
گیج و حیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکر شدن
تصویر پکر شدن
افسرده شدن نومید گشتن: از این حرف خیلی پکر شد، گیج شدن متحیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکری
تصویر پکری
افسردگی نومیدی، گیجی سرگشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکفته کردن
تصویر پکفته کردن
پر کردن بالای دیوار از زیر سقف با پاره آجر و گل و گچ و امثال آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکمز
تصویر پکمز
دوشاب شیره دبس، شراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکن
تصویر پکن
ارزن
فرهنگ لغت هوشیار
یک بار دود سیگار وغلیان و چپق وچیزی بدهان و گلو در کشیدن یک بار دود دادن سیگار و چپق و قلیان و غیره کشیدن دود کشیدن با نفس عمیق سیگار را کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکند
تصویر پکند
نان خبز
فرهنگ لغت هوشیار
باده ای که از ارزن و برنج و جو سازند. هر کاسه و پیاله (عموما)، طاس مس ته سوراخ که بر روی آب گذارند برای تعیین ساعات پنگان فنجان
فرهنگ لغت هوشیار
پتک آهنگران مطراق، نرده چوبین که بر کنار بام و صفه ایوان سازند تا کسی نیفتد طارمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکیدن
تصویر پکیدن
ورم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکیده
تصویر پکیده
بهم پکیده. در هم فرو رفته انبوه سر بهم آورده. مرده ترکیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکین
تصویر پکین
ارزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکول
تصویر پکول
تالاری باشد که بر بالا خانه سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکش
تصویر پکش
انفجار، منفجر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پکنده
تصویر پکنده
منفجره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پکیدن
تصویر پکیدن
انفجار
فرهنگ واژه فارسی سره