جدول جو
جدول جو

معنی پژوهشی - جستجوی لغت در جدول جو

پژوهشی
تحقیقاتی
تصویری از پژوهشی
تصویر پژوهشی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پژوهش
تصویر پژوهش
مطالعه، تحقیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پژوهش
تصویر پژوهش
جستجو، تفحص، بحث، تجسس، تفقه، پی جوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژوهش
تصویر پژوهش
((پِ یا پَ هِ))
جست و جو، تحقیق، تحقیقات علمی و بازخواست، مؤاخذه، خبر، خبر داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژوهش
تصویر پژوهش
تحقیق علمی، جستجو، در علم حقوق رسیدگی مجدد به حکمی که در دادگاه بدوی صادر شده به جهت اعتراض محکوم، رسیدگی استینافی، مؤاخذه، بازخواست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پژوهشگر
تصویر پژوهشگر
محقق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پژوهشگر
تصویر پژوهشگر
پژوهش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژوهان
تصویر پژوهان
جویان در حال پژوهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژوهان
تصویر پژوهان
پژوهنده، در حال پژوهیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرورشی
تصویر پرورشی
مربوط یا منسوب به پرورش، پرورش یافته و پرورده شده در خارج از محیط طبیعی خود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژولش
تصویر پژولش
اپیلپسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پژولش
تصویر پژولش
در هم شدگی پریشانی بژولش پشولش، پژمردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژولش
تصویر پژولش
پریشانی، درهم شدگی، افسردگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پژولش
تصویر پژولش
((پِ لِ))
پریشانی، پژمردگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژهش
تصویر پژهش
پژوهش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژوی
تصویر پژوی
سست و ضعیف بتن و بعقل و بفکر بی حرکت و بی عمل سخت ضعیف، بی حمیت
فرهنگ لغت هوشیار
باز جست تجسس تفحص، پرسش باز خواست، در ترکیب بمعنی (پژوهنده) آید: دانش پژوه دین پژوه کین پژوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشی
تصویر پوشی
پارچه ای که از آن عمامه و شال کمر میساختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژهش
تصویر پژهش
پژوهش، تحقیق علمی، جستجو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشی
تصویر پوشی
پارچه ای که از آن شال سر و کمر می ساخته اند، برای مثال تا چند کنی پوش ز پوشی کسان / از جامۀ عاریت نشاید برخورد (نظام قاری - لغتنامه - پوشی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پژوه
تصویر پژوه
پژوهیدن، پسوند متصل به واژه به معنای پژوهنده مثلاً دانش پژوه، دین پژوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پژوه
تصویر پژوه
((پِ))
بازجستن، جست و جو کردن، مؤاخذه، بازخواست، در ترکیب با واژه های دیگر معنای پژوهنده می دهد مانند، دانش پژوه
فرهنگ فارسی معین