دوروهان. ده کوچکی است از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 3 هزارگزی باختر سی سخت و 2هزارگزی باختر راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). این دهستان تا سال 1339 هجری شمسی تابع بهبهان بود و بعد از تأسیس شهرستان کهکیلویه (دیماه 1337) ظاهراً تابع آن قرار داده شده است و در آبان 1338 قسمتی از آن از این شهرستان منتزع و ضمیمۀ شهرستان شیراز شده است. (از دایره المعارف فارسی) نام رودخانه ای است در بلخ. (آنندراج)
دوروهان. ده کوچکی است از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 3 هزارگزی باختر سی سخت و 2هزارگزی باختر راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). این دهستان تا سال 1339 هجری شمسی تابع بهبهان بود و بعد از تأسیس شهرستان کهکیلویه (دیماه 1337) ظاهراً تابع آن قرار داده شده است و در آبان 1338 قسمتی از آن از این شهرستان منتزع و ضمیمۀ شهرستان شیراز شده است. (از دایره المعارف فارسی) نام رودخانه ای است در بلخ. (آنندراج)
ترجمه جملۀ عربی بملأفیه است: زان پشت روزگار قوی گشت و این سخن در روی روزگار بگویم به پر دهان. اثیر اخسیکتی (دیوان ص 259). هی الدنیا تقول بملأفیه حذار حذار من فتکی و بطشی ٔ. (جهانگیری این کلمه را پروهان و با واو خوانده و از آن لغتی بمعنی آشکار ساخته است)
ترجمه جملۀ عربی بملأفیه است: زان پشت روزگار قوی گشت و این سخن در روی روزگار بگویم به پر دهان. اثیر اخسیکتی (دیوان ص 259). هی الدنیا تقول بملأفیه حذار حذار من فتکی و بطشی ٔ. (جهانگیری این کلمه را پروهان و با واو خوانده و از آن لغتی بمعنی آشکار ساخته است)
مردم کاهل وباطل و مهمل و بیکار. اژکان. (برهان). اژهن. (اوبهی). اژهان. و این کلمه تصحیف وژکهان است: اشو گفت آنکه می بینی روانش بدی اندر جهان کار اژکهانش. زراتشت بهرام
مردم کاهل وباطل و مهمل و بیکار. اژکان. (برهان). اژهن. (اوبهی). اژهان. و این کلمه تصحیف وژکهان است: اشو گفت آنکه می بینی روانش بدی اندر جهان کار اژکهانش. زراتشت بهرام
پژوهش کردن. جویا شدن. پی جوئی کردن. بازجوئی کردن. بازجستن دانستن را. جستجو کردن. فحص. تفحص. جس ّ. (تاج المصادر بیهقی). تجسس. بحث. تحقیق. استفسار. تتبع. تفقد. تفتیش کردن. کاویدن زمین و سخن و جز آن. تنقیر: چنین گفت پرسنده را راهجوی که بپژوه تا دارد این ماه شوی. فردوسی. یکایک ز ایران سر اندر کشید پژوهید و هرگونه گفت و شنید. فردوسی. بسی رایزن موبد نیکرای پژوهید و آورد بازی بجای. فردوسی. بر مادر آمد پژوهید و گفت که بگشای بر من نهان از نهفت. فردوسی. پژوهید بسیار و پرسید چند نیامد ز خوبان کس او را پسند. فردوسی. چنین گفت کاندر جهان این سخن پژوهیم تا برچه آید ببن. فردوسی. گمانی چنان برد کو را پدر پژوهد همی تا چه دارد بسر. فردوسی. سبک سوی خان فریدون شتافت فراوان پژوهید کس را نیافت. فردوسی. ولی گر ترا رأی جنگ است و کوه از ایدر برو پیش زال و پژوه. فردوسی. جام گیر و جای دار و نامجوی و کامران بت فریب و کین گذار و دین پژوه و رهنمای. منوچهری. در پژوهیدن اسرار علوم شوی از کاهلی آخر محروم. مؤیدالدین. ، طلب کردن: بدو گفت اگر نیستش بهره زین نه دانش پژوهد نه آئین و دین. فردوسی. ، پرسیدن به جد. (فرهنگ اوبهی) ، خواستن. (برهان قاطع). - با یکدیگر پژوهیدن علم، مباحثه. مفاقهه. (تاج المصادر بیهقی). و نیز رجوع به واپژوهیدن شود. این فعل یک مصدر بیش ندارد
پژوهش کردن. جویا شدن. پی جوئی کردن. بازجوئی کردن. بازجستن دانستن را. جستجو کردن. فحص. تفحص. جس ّ. (تاج المصادر بیهقی). تجسس. بحث. تحقیق. استفسار. تتبع. تفقد. تفتیش کردن. کاویدن زمین و سخن و جز آن. تنقیر: چنین گفت پرسنده را راهجوی که بپژوه تا دارد این ماه شوی. فردوسی. یکایک ز ایران سر اندر کشید پژوهید و هرگونه گفت و شنید. فردوسی. بسی رایزن موبد نیکرای پژوهید و آورد بازی بجای. فردوسی. بر مادر آمد پژوهید و گفت که بگشای بر من نهان از نهفت. فردوسی. پژوهید بسیار و پرسید چند نیامد ز خوبان کس او را پسند. فردوسی. چنین گفت کاندر جهان این سخن پژوهیم تا برچه آید ببن. فردوسی. گمانی چنان برد کو را پدر پژوهد همی تا چه دارد بسر. فردوسی. سبک سوی خان فریدون شتافت فراوان پژوهید کس را نیافت. فردوسی. ولی گر ترا رأی جنگ است و کوه از ایدر برو پیش زال و پژوه. فردوسی. جام گیر و جای دار و نامجوی و کامران بت فریب و کین گذار و دین پژوه و رهنمای. منوچهری. در پژوهیدن اسرار علوم شوی از کاهلی آخر محروم. مؤیدالدین. ، طلب کردن: بدو گفت اگر نیستش بهره زین نه دانش پژوهد نه آئین و دین. فردوسی. ، پرسیدن به جِد. (فرهنگ اوبهی) ، خواستن. (برهان قاطع). - با یکدیگر پژوهیدن ِ علم، مباحثه. مفاقهه. (تاج المصادر بیهقی). و نیز رجوع به واپژوهیدن شود. این فعل یک مصدر بیش ندارد
صاحب فرهنگ شعوری (ج 1ص 242) بنقل از مجمعالفرس گوید: نوائی از سی ویک لحن معروف. و نغمۀ مطرب و آواز طوطی را نیز گویند - انتهی. ظاهراً این کلمه مصحف و مخفف ماه برکوهان است
صاحب فرهنگ شعوری (ج 1ص 242) بنقل از مجمعالفرس گوید: نوائی از سی ویک لحن معروف. و نغمۀ مطرب و آواز طوطی را نیز گویند - انتهی. ظاهراً این کلمه مصحف و مخفف ماه برکوهان است
جمع گروه گروهها دسته ها، طوایف قبایل: و آن گروهانرا که سال ایشان ایستاده است دیگر گونه روزگار است، واحدی نظامی ک در عصر پهلوی اول مرکب از سه دسته جنگی و یک گروه فرماندهی (دو جوخه یی) بود. یا گروهان تفنگدار پیاده. امروزه شامل تقسیمات ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - سه دسته تفنگدار ج - دسته ادوات. یا گروهان ادوات گردان پیاده. امروزه شامل بخشهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - دسته مسلسل سنگین. یا گروهان سر رشته داری لشکر پیاده. شامل قسمتهای ذیل است: الف - سر رشته داری لشکر. ب - گروهان سررشته داری. یا گروهان بهداری لشکر پیاده. شامل قسمتهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - دسته درمان و تخلیه. پ - دسته آمبولانس. یا گروهان مهندس. شامل قسمتهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - سه دسته مهندس رزمی
جمع گروه گروهها دسته ها، طوایف قبایل: و آن گروهانرا که سال ایشان ایستاده است دیگر گونه روزگار است، واحدی نظامی ک در عصر پهلوی اول مرکب از سه دسته جنگی و یک گروه فرماندهی (دو جوخه یی) بود. یا گروهان تفنگدار پیاده. امروزه شامل تقسیمات ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - سه دسته تفنگدار ج - دسته ادوات. یا گروهان ادوات گردان پیاده. امروزه شامل بخشهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - دسته مسلسل سنگین. یا گروهان سر رشته داری لشکر پیاده. شامل قسمتهای ذیل است: الف - سر رشته داری لشکر. ب - گروهان سررشته داری. یا گروهان بهداری لشکر پیاده. شامل قسمتهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - دسته درمان و تخلیه. پ - دسته آمبولانس. یا گروهان مهندس. شامل قسمتهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - سه دسته مهندس رزمی