جدول جو
جدول جو

معنی پژوهان - جستجوی لغت در جدول جو

پژوهان
جویان در حال پژوهیدن
تصویری از پژوهان
تصویر پژوهان
فرهنگ لغت هوشیار
پژوهان
پژوهنده، در حال پژوهیدن
تصویری از پژوهان
تصویر پژوهان
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پژوهانه
تصویر پژوهانه
حق التحقیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پروهان
تصویر پروهان
برهان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پروهان
تصویر پروهان
آشکارا، ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژهان
تصویر پژهان
آرزو خواهش دل غبطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژهان
تصویر پژهان
((پُ))
بژهان، آرزو، غبطه، خواهش دل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اژکهان
تصویر اژکهان
کاهل تنبل مهمل بیکاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژوهشی
تصویر پژوهشی
تحقیقاتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پردهان
تصویر پردهان
آنکه دهانش مملو از چیزی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژمران
تصویر پژمران
در حال پژمریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژوهیدن
تصویر پژوهیدن
تفحص کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیراهن: دریغ غر بچگانی که چون غلام شدند (ک) مزین از کله و پیرهان و دستارم. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گروهان
تصویر گروهان
گروه ها، در امور نظامی یک دسته سرباز از ۱۴۰ تا۱۷۰ نفر، جمع واژۀ گروه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پژوهیدن
تصویر پژوهیدن
جستجو کردن، تفحص کردن، تحقیق کردن، خواستن، طلب کردن، بازجستن، جویا شدن
فرهنگ فارسی عمید
جمع گروه گروهها دسته ها، طوایف قبایل: و آن گروهانرا که سال ایشان ایستاده است دیگر گونه روزگار است، واحدی نظامی ک در عصر پهلوی اول مرکب از سه دسته جنگی و یک گروه فرماندهی (دو جوخه یی) بود. یا گروهان تفنگدار پیاده. امروزه شامل تقسیمات ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - سه دسته تفنگدار ج - دسته ادوات. یا گروهان ادوات گردان پیاده. امروزه شامل بخشهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - دسته مسلسل سنگین. یا گروهان سر رشته داری لشکر پیاده. شامل قسمتهای ذیل است: الف - سر رشته داری لشکر. ب - گروهان سررشته داری. یا گروهان بهداری لشکر پیاده. شامل قسمتهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - دسته درمان و تخلیه. پ - دسته آمبولانس. یا گروهان مهندس. شامل قسمتهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - سه دسته مهندس رزمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژوهیدن
تصویر پژوهیدن
((پِ دَ))
جست و جو کردن، بازپرسیدن، خواستن، طلب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گروهان
تصویر گروهان
((گُ))
جمع گروه، گروه ها، دسته ها، در اصطلاح ارتش یک دسته سرباز از 140 تا 170 نفر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اژکهان
تصویر اژکهان
تنبل، سست، بیکار، کاهل، هنجام، کسل، جایمند، تنند، اژکان، اژکهن، سپوزکار، سپوزگار، برای مثال اشو گفت آنکه می بینی روانش / بدی اندر جهان کار اژکهانش (زراتشت بهرام - لغت نامه - اژکهان)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پویان
تصویر پویان
(پسرانه)
پویا، رونده، دونده، جستجو کننده، پوینده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پوران
تصویر پوران
(دخترانه)
موفق، جانشین، یادگار، پوران دخت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پژواک
تصویر پژواک
(دخترانه و پسرانه)
صدایی که حاصل تکرارا صدا پس از برخورد به مانع وبازتاب آن است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پژمان
تصویر پژمان
(پسرانه)
افسرده، غمگین، دلتنگ، غمگین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اژهان
تصویر اژهان
اژکهان
فرهنگ لغت هوشیار
صفتی است در آدمی که خوبی دیگران را برای خود نیز خواهد و این صفت برخلاف حسد ممدوح است چه حسود صفات خوب دیگران را فقط از برای خود خواهد اما بژهان چنین نیست غبطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژوهش
تصویر پژوهش
مطالعه، تحقیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پژواک
تصویر پژواک
انعکاس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاوان
تصویر پاوان
نگهبانی، حافظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروان
تصویر پروان
چرخی که ابریشم را بدان از پیله بر آورند و آن چرخ را بپای گردانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژمان
تصویر پژمان
اندوهگین، افسرده، غمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پزهان
تصویر پزهان
آرزو خواهش دل غبطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژوین
تصویر پژوین
چرکین شوخگن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژوهش
تصویر پژوهش
جستجو، تفحص، بحث، تجسس، تفقه، پی جوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژواک
تصویر پژواک
انعکاس صوت در کوه صدا. توضیح این کلمه بصورت (بژوال) تصحیف شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوسان
تصویر پوسان
پوسنده، در حال پوسیدن
فرهنگ لغت هوشیار