معنی اژکهان اژکهان تنبل، سست، بیکار، کاهل، هنجام، کسل، جایمند، تنند، اژکان، اژکهن، سپوزکار، سپوزگار، برای مثال اشو گفت آنکه می بینی روانش / بدی اندر جهان کار اژکهانش (زراتشت بهرام - لغت نامه - اژکهان) تصویر اژکهان فرهنگ فارسی عمید