جدول جو
جدول جو

معنی پچر - جستجوی لغت در جدول جو

پچر
مراتعی که ابتدا مورد چرای گوسفندان و سپس رمه های گاو قرار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وچر
تصویر وچر
قضاوت، فتوی، دستور حاکم شرع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پکر
تصویر پکر
اندوهناک
سرگشته، حیران، خلاوه، گیج و گنگ، کالیوه، گیج، آسمند، مستهام، کالیوه رنگ، واله، آسیون، سرگردان، هامی، کالیو، گیج و ویج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پدر
تصویر پدر
مردی که فرزند داشته باشد، سرپرست و بزرگتر خانواده، بابا، اب، ابا، ابی، اتا، آتا، والد، بابو
پدر بر پدر: پشت در پشت، جدبرجد، اباًعن جد، برای مثال پدر بر پدر پهلوان بوده ام / نگهدار تاج کیان بوده ام (فردوسی - لغت نامه - پدر بر پدر)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیر
تصویر پیر
کهن سال، سال خورده، کلان سال، در تصوف مرشد، رهبر، پیر طریقت
پیر جادو: آنکه عمر خود را در ساحری گذرانیده، جادوگر پیر
پیر خرابات: در تصوف آنکه خرابات را اداره کند، پیر می فروش، انسان کامل و رهبر، مرشد و راهنمای تصوف، مرشد کامل که مریدان را به راه فقر و تصوف رهبری کند، برای مثال به فریادم رس ای پیر خرابات / به یک جرعه جوانم کن که پیرم (حافظ - ۶۶۲) ، بندۀ پیر خراباتم که لطفش دائم است / ورنه لطف شیخ و واعظ گاه هست و گاه نیست (حافظ - ۱۶۰)
پیر خرد: عقل کل، فرد کامل، مرد دانا و عاقل
پیر دوتا: پیری که پشتش خمیده باشد، پیر خمیده پشت
پیر دومو: پیری که موهایش سفید و سیاه باشد، دنیا، روز و شب، برای مثال پیر دومویی که شب و روز توست / روز جوانی ادب آموز توست (نظامی۱ - ۴۹)
پیر دوموی: پیر دومو، پیری که موهایش سفید و سیاه باشد، دنیا، روز و شب، برای مثال پیر دومویی که شب و روز توست / روز جوانی ادب آموز توست (نظامی۱ - ۴۹)
پیر دهقان: دهقان پیر، دهقان سال خورده، شراب انگوری کهنه
پیر دیر: در تصوف راهب پیر، شیخ و مرشد کامل، رهبر، پیشوا، شخص بسیار آزموده و باتجربه، برای مثال مغان را خبر کرد و پیران دیر / ندیدم در آن انجمن روی خیر (سعدی۱ - ۱۷۸)
پیر زر: پیر کهن سال، پیر فرتوت
پیر سالخورد: کنایه از شراب کهنه
پیر سالخورده: پیر سالخورد، کنایه از شراب کهنه
پیر طریقت: در تصوف رهبری که مریدان را به راه فقر و تصوف رهبری کند، شیخ، مرشد
پیر کنعان: کنایه از یعقوب پیغمبر
پیر کهن: پیر کهن سال، پیر کلان سال، سال خورده
پیر مغان: رئیس و بزرگ مغان، پیر میکده، در تصوف انسان کامل و رهبر روحانی، برای مثال ز آن روز بر دلم در معنی گشوده شد / کز ساکنان درگه پیر مغان شدم (حافظ - ۶۴۴)
پیر میخانه: پیر می فروش، پیر طریقت، در تصوف مرشد و راهنما، قطب
پیر میکده: پیر میخانه، پیر می فروش، پیر طریقت، در تصوف مرشد و راهنما، قطب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپر
تصویر چپر
پرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود، خاربست، خاربند، خارچین، فلغند، کپر، نرده،
کلبۀ کوچکی که از شاخه های درخت و گیاه های خشک درست می کنند، کپر،
گروهی انسان یا حیوان که دایره وار گرد آمده و حلقه زده باشند،
وسیله ای در دستگاه پارچه بافی و نواربافی که سرتارهای نوار را به آن می بندند، چرخ خرمن کوبی
مخفّف واژه چاپار، کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، پیک، اسکدار، نامه بر، نامه رسان، مأمور پست، برید، غلام پست، قاصد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پتر
تصویر پتر
تکۀ فلز یا چیز دیگر که بر روی آن طلسم یا تعویذ بنویسند، برای مثال چشم بد کز پتر آهن و تعویذ نگشت / بند تعویذ ببرّید و پتر باز دهید (خاقانی - ۱۶۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پار
تصویر پار
در سال گذشته، سال گذشته، سال پیش، پارسال، پایار، برای مثال فراوان خوش ترم امروز از دی / فراوان بهترم امسال از پار (فرخی - ۱۴۴)
پاره
پارپار: پاره پاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهر
تصویر پهر
حصه، برخ، یک حصه از چهار حصۀ روز یا شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لچر
تصویر لچر
آدم فرومایه و پست، کثیف، چرک آلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنچر
تصویر پنچر
ویژگی لاستیک تویی چرخ اتومبیل، دوچرخه و امثال آن ها که سوراخ شده و بادشان خارج شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(پِ چُ)
رود بزرگ در روسیۀ اروپا که از اراضی پرم و ولوگدا و آرخانگل عبور میکند این رود از دامنه های غربی اورال سرچشمه گیرد و در آغاز از جنگلهای وسیع گذرد و از راست و چپ شعبی بدان پیوندد و با دلتای وسیعی در خلیج پچورا واقع در اقیانوس منجمد شمالی ریزد. طول آن 1700000 گز است
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیر
تصویر پیر
شیخ، سالخورده، مسن، معمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وچر
تصویر وچر
فتوی - دستور حاکم شرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لچر
تصویر لچر
آدم پست و فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکر
تصویر پکر
گیج و حیران
فرهنگ لغت هوشیار
یک حصه از چهار حصه روز و چهار حصه شب (بیشتر در هندوستان متداول است) بهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پور
تصویر پور
پسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسر
تصویر پسر
ولد، فرزند، مقابل دختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرچ
تصویر پرچ
میله یا میخ نازک که سر آن را کوبیده و پهن کنند
فرهنگ لغت هوشیار
هندی پر چین، چپیره دیواری که از چوب و علف و شاخه های درخت سازند پر چین، گروهی از مردم یا جانوران که دایره وار گرد هم آیند و حلقه زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چچر
تصویر چچر
پستان زن یا حیوان ماده
فرهنگ لغت هوشیار
هندی یا برگرفته از هندی فسونک: تو پال یا چوب که برروی آن افسون نویسند تنکه طلا و نقره و مس و برنج و امثال آن را گویند که در آن اسما و طلسمات و تعویذ نقش کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پار
تصویر پار
شال گذشته، سال پیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچق
تصویر پچق
کارد چاقو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچک
تصویر پچک
کارد چاقو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچل
تصویر پچل
پلید، کثیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدر
تصویر پدر
آب، بابا، والد، باب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پار
تصویر پار
چرم دباغی شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پدر
تصویر پدر
((پَ یا پِ دَ))
جاندار نر (به ویژه انسان) که دارای فرزند است، مجازاً بنیانگذار، پدید آورنده چیزی تازه، مثل پدر شعر نو، عنوان احترام آمیز و مهرآمیز برای مردان سالخورده، بابا، باب، واله، صلواتی نوعی تحسین و تمجید که غالباً بر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پار
تصویر پار
پریدن، پرواز، پرش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پچل
تصویر پچل
((پِ چَ))
شلخته، کثیف، پلید. بچل، چپل، پچول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پار
تصویر پار
پاره، قطعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پار
تصویر پار
سال گذشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پور
تصویر پور
ابن
فرهنگ واژه فارسی سره