جدول جو
جدول جو

معنی پوییده - جستجوی لغت در جدول جو

پوییده
(دَ / دِ)
دویده. رفته نه بشتاب و نه نرم. برفتار آمده. رجوع به پوییدن شود
لغت نامه دهخدا
پوییده
مفعول
تصویری از پوییده
تصویر پوییده
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوینده
تصویر پوینده
به شتاب روندهبرای مثال رونده ببالد ندارد جز این نیرویی / نپوید چو پویندگان هر سویی (فردوسی - ۱/۶)
جستجو کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
نهفته، پنهان، برای مثال درد دل پوشیده بهتر تا جگر پرخون شود / به که با دشمن نمایی حال زار خویش را (سعدی۲ - ۳۱۲)، درپرده، دربر شده
پوشیده داشتن: پنهان داشتن، پنهان کردن، نهفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روییده
تصویر روییده
رسته، گیاهی که از زمین سر درآورده و سبز شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوسیده
تصویر پوسیده
ازهم دررفته، پوده شده در اثر کهنگی و فرسودگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوییدن
تصویر پوییدن
دویدن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، پو گرفتن، تکیدن، تاختن، چرویدن
به هر سو رفتن و جستجو کردن، برای مثال به گرد او نرسد پای جهد من هیهات / ولیک تا رمقی در تن است می پویم (سعدی۲ - ۵۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوییدن
تصویر پوییدن
رفتن (نه بشتاب و نه نرم) : (بدو گفت شبگیر از ایدر بپوی بدین مرزبانان لشکر بگوی) (شا. بخ 2329: 8)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوینده
تصویر پوینده
رونده، دونده: (چو پوینده نزدیک دستان رسید بگفت آنچه دانست و دید و شنید) (فردوسی)، جستجو کننده، جانور متحرک: (دهم همه جانوران پوینده را بود)
فرهنگ لغت هوشیار
جامه ببر کرده ملبس شده، مستورمحجوب، پنهاننهفته، مخفیانه بطور خفا، پوشانیدننهان کرده، مشکل مبهم، خلعت، دام صیاد، دخترزنپردگی مستوره، مسقفظسمانه دار. -11 آهسته یواش. یا پوشیده بودن، -1 جامه در برداشتن، مستور بود مقابل برهنه بودن، آشکارا نبودن مخفی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوسیده
تصویر پوسیده
متخلخل و سبک شده بر اثر طول زمان یا علتی دیگر، عفن متعفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوییدن
تصویر پوییدن
((دَ))
دویدن، به شتاب رفتن، پویه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوینده
تصویر پوینده
((یَ دِ))
رونده، دونده، جست وجو کننده، چارپا، ستور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
((دِ))
جامه به بر کرده، مستور، محجوب، پنهان، نهفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوییدن
تصویر پوییدن
طی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پوسیده
تصویر پوسیده
فاسد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پوسیده
تصویر پوسیده
Shabbily
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
Matted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
emmêlé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پوسیده
تصویر پوسیده
поношенно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
verfilzt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پوسیده
تصویر پوسیده
zerlumpt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
заплутаний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پوسیده
تصویر پوسیده
недбало
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
splątany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پوسیده
تصویر پوسیده
niedbale
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
запутанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پوسیده
تصویر پوسیده
破旧地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
emaranhado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پوسیده
تصویر پوسیده
de maneira descuidada
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
aggrovigliato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پوسیده
تصویر پوسیده
in modo trasandato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
enmarañado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پوسیده
تصویر پوسیده
de manera desaliñada
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پوشیده
تصویر پوشیده
纠结的
دیکشنری فارسی به چینی