- پویان (پسرانه)
- پویا، رونده، دونده، جستجو کننده، پوینده
معنی پویان - جستجوی لغت در جدول جو
- پویان
- پوینده، دونده
- پویان
- روان، دوان، پویا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آمبریون، جنین
بوی کننده
آخر، تنها، غایت، کران، فرجام، عاقبت، سرانجام، منتهی، ته
روینده، جنین
جوینده جستجو کننده، درحال جستجو کردن
جمع پری
پوسنده، در حال پوسیدن
زهدان رحم: وزین همه که بگفتم نصیب روز بزرگ غدود و زهره و سرگین و خون و پوگان کن. (کسائی)
شوینده، در حال شستن
گوینده، در حالت گفتن
بویا، دارای بوی خوش، خوش بو
در حال موییدن، نوحه کنان، زاری کنان
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زهدان، بچّه دان، بوگان، بوهمان، بویگان، پرکام
شاهزاده، پادشاه زاده، امیر، فرمانده سپاه
نقطه یا لحظۀ اتمام چیزی، نهایت، انتها، بخش آخری هر چیز، بخش پایینی هر چیز، برای مثال سخن نیز نشنید و نامه نخواند / مرا پیش تختش به پایان نشاند (فردوسی - ۲/۳۴۱)
گوینده: گویان ز پی تو ما دل و دل جویان ز تو نزد ما زر و زر. (عمادی گنج سخن)، در حال گفتن: متلهف بود و پویان و مترصد و جویان و بر حسب واقعه گویان
گریان و نوحه کننده، در حال موییدن
مغولی میر، سردار، شاهزاده ایمر، فرمانده سپاه سردار. توضیح در عنوان سرداران مغول و ترک آید
آخر هر چیز، نهایت، انتها
جستجو کننده
گریه کنان، نوحه کنان
مأخوذ از مغولی به معنای شاهزاده، امیر
جنین، روییدن
از نام های زنان
Termination
завершение
Beendigung
завершення