جدول جو
جدول جو

معنی پوی - جستجوی لغت در جدول جو

پوی
پوییدن، پسوند متصل به واژه به معنای پوینده مثلاً راه پوی، گرگ پوی
پوی پوی: پویا پوی، پویه پوی، دوان دوان، برای مثال نبد راه بر کوه از هیچ روی / دویدم بسی گرد او پوی پوی (فردوسی - ۱/۱۷۶ حاشیه)
تصویری از پوی
تصویر پوی
فرهنگ فارسی عمید
پوی
ریشه فعل از مصدر پوییدن، رفتنی باشد نه بشتاب و نه نرم، رفتار متوسط نه تند و نه آهسته و برخی رفتار تند را گویند، (آنندراج)، تک، عدو، پویه:
شیرگام و پیل زور و گرگ پوی و گورگرد
ببردو آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز،
منوچهری،
گورساق و شیرزهره یوزتاز و غرم تک
پیل گام و گرگ سینه رنگ تاز و گرگ پوی،
منوچهری (در صفت اسب)،
یوزجست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک
ببرجه آهودو و روباه حیله گوردن،
منوچهری،
نوند شتابنده هنجارجوی
چنان شد که بادش نه دریافت پوی،
اسدی،
بس سالها برآمد تا تو همی بپوئی
زین پوی پوی حاصل پر رنج و در عنائی،
ناصرخسرو،
رجوع به پوی پوی شود،
این کلمه با کلمات دیگری ترکیب شودو افادۀ معنی خاص کند چون: چالاک پوی:
چوبادند پنهان و چالاک پوی
چو سنگند خاموش و تسبیح گوی،
سعدی،
ترکیب ها:
- راه پوی، سگ پوی، گرگ پوی، رجوع بشعر شاهد منوچهری در فوق شود، شلپوی، پویه پوی، (فردوسی)، رجوع به پویه پوی شود، تکاپوی:
ازین صرف دهر و تکاپوی دوران
غرض چیست آن را که این کرد باور،
ناصرخسرو،
باهمه عیب خویشتن شب و روز
در تکاپوی عیب اصحابی،
سعدی،
سعدی جفانبرده چه دانی تو قدر یار
تحصیل کام دل بتکاپوی خوشتر است،
سعدی،
تکاپوی حرم تاکی خیال از طبع بیرون کن
که محرم گر شوی ذاتت حقایق را حرم گردد،
سعدی،
،
امر) امر ازپوییدن بمعنی رفتن و خرامیدن
لغت نامه دهخدا
پوی
یا آپولیا، نام خطه ای از پادشاهی قدیم ناپل شامل ایالات: کاپیتاناته، تراوی لاپور و اوترانتۀ امروزی و در اواسط قرن 11م، اول بصورت یک کنتی و بعداً بشکل یک دوکی دولت مستقل جداگانه ای درآمده و در زمان بنی اغلب بدست اعراب افتاد و در عصر سلطان سلیمان قانونی، از طرف پیاله پاشا ضبط و تخریب شد، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
پوی
رفتن بشتاب و نه نرم رفتار متوسط، جمع (نوند شتابنده هنجار جوی چنان شد که بادش نه دریافت پوی) (گرشاسب نامه) -2 در بعضی ترکیبات بجای پوینده آید: چالاک پویراه پوی. توضیح در سگ پوی و گرگ و پوی بمعنی پوینده مانند سگ و مانند گرگ آید
فرهنگ لغت هوشیار
پوی
رفتن به شتاب، در ترکیب با بعضی واژه ها، معنای پوینده می دهد، راه پوی
تصویری از پوی
تصویر پوی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پویا
تصویر پویا
(پسرانه)
جستجو، جویا، سرشار از زندگی، آنکه دارای حرکت و پیشروی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پویان
تصویر پویان
(پسرانه)
پویا، رونده، دونده، جستجو کننده، پوینده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پویانمایی
تصویر پویانمایی
انیمیشن (Animation) یا پویانمایی به هنری اطلاق می شود که در آن تصاویر به صورت پی درپی نمایش داده می شوند تا توهم حرکت را ایجاد کنند. این هنر می تواند شامل طراحی های دستی، مدل های سه بعدی، و حتی تصاویر واقعی باشد.
تاریخچه
انیمیشن از دوران ابتدایی شروع شده و با گذشت زمان و پیشرفت تکنولوژی به شکل های مختلفی تکامل یافته است. اولین نمونه های انیمیشن شامل چرخه های حرکتی ساده در دستگاه های اولیه مانند زوئتروپ و فلیپ بوک بود. با ظهور سینما و تکنولوژی های جدید، انیمیشن به شکلی هنری و صنعتی تبدیل شد.
انواع انیمیشن
1. انیمیشن دستی (۲D) :
- مثال ها : فیلم های کلاسیک دیزنی مانند `سفیدبرفی و هفت کوتوله`.
- روش : تصاویر دستی کشیده می شوند و به ترتیب نمایش داده می شوند تا حرکت ایجاد شود.
2. انیمیشن رایانه ای (۳D) :
- مثال ها : `داستان اسباب بازی` و `منجمد`.
- روش : مدل های سه بعدی در نرم افزارهای کامپیوتری ساخته می شوند و با استفاده از تکنیک های مختلف حرکت داده می شوند.
3. استاپ موشن :
- مثال ها : `کورالاین` و `والاس و گرومیت`.
- روش : مدل ها و عروسک ها به صورت دستی حرکت داده می شوند و عکس های هر حرکت به ترتیب گرفته می شوند.
4. موشن گرافیکس :
- مثال ها : تیتراژ ابتدایی فیلم ها و تبلیغات تلویزیونی.
- روش : استفاده از گرافیک های رایانه ای برای ایجاد حرکت و انیمیشن های ساده.
فرآیند تولید انیمیشن
1. پیش تولید :
- داستان و فیلم نامه : نوشتن داستان و فیلمنامه.
- استوری بورد : طراحی استوری بورد برای برنامه ریزی صحنه ها و شات ها.
- طراحی شخصیت ها و محیط ها : طراحی شخصیت ها، محیط ها و جزئیات دیگر.
2. تولید :
- انیمیت کردن : ایجاد حرکت برای شخصیت ها و عناصر دیگر.
- رندرینگ : تبدیل مدل ها و صحنه ها به تصاویر نهایی.
3. پس تولید :
- ویرایش و تدوین : مونتاژ صحنه ها و اعمال افکت های نهایی.
- صداگذاری : اضافه کردن دیالوگ ها، موسیقی و افکت های صوتی.
کاربردهای انیمیشن
- فیلم ها و سریال های تلویزیونی : ارائه داستان های تخیلی و ماجراجویی.
- تبلیغات : جذب مخاطب و تبلیغ محصولات.
- آموزش : ارائه مفاهیم آموزشی به صورت جذاب و قابل فهم.
- بازی های ویدیویی : ایجاد حرکات و صحنه های بازی.
نتیجه گیری
انیمیشن یک هنر چندبعدی است که با استفاده از تکنولوژی و خلاقیت می تواند داستان ها و مفاهیم مختلفی را به صورت بصری و جذاب به مخاطبان ارائه دهد. با پیشرفت تکنولوژی، آینده انیمیشن روشن تر و هیجان انگیزتر خواهد بود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از پویانیدن
تصویر پویانیدن
به پویه بردن ستور، دوانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پویاننده
تصویر پویاننده
دواننده، آنکه دیگری را وادار به دویدن کند، آنکه سوار بر اسب یا چهارپای دیگر شود و او را بدواند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوی پوی
تصویر پوی پوی
پویا پوی، پویه پوی، دوان دوان، برای مثال نبد راه بر کوه از هیچ روی / دویدم بسی گرد او پوی پوی (فردوسی - ۱/۱۷۶ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پویایی
تصویر پویایی
حالت و چگونگی پویا، پویا بودن، پویندگیبرای مثال چند پویی به گرد عالم چند / چند کوبی طریق پویایی (عمعق - ۲۰۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوینده
تصویر پوینده
به شتاب روندهبرای مثال رونده ببالد ندارد جز این نیرویی / نپوید چو پویندگان هر سویی (فردوسی - ۱/۶)
جستجو کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پویه
تصویر پویه
دو، برای مثال پایش از آن پویه درآمد ز دست / مهر دل و مهرۀ پایش شکست (نظامی۱ - ۸۲)، رفتن، نه سریع نه کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پویا
تصویر پویا
رونده، دونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویان
تصویر پویان
پوینده، دونده
فرهنگ لغت هوشیار
تک و پو تکاپو: راهشان یوز گرفتست و ندارند خبر زان چو آهو همه در پوی و تک و بابطرند. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوی پوی
تصویر پوی پوی
مبالغه در پوی (پوییدن) تند تند دوان دوان: (نبد راه بر کوه از هیچ روی بگشتم بسی گرد او پوی پوی) (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویاننده
تصویر پویاننده
آنکه کسی یا چارپایی را بپوییدن دارد براه برنده دواننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویاندن
تصویر پویاندن
براه بردن (ستور و غیره) : ایجاف پویانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویندگی
تصویر پویندگی
حالت و چگونگی پوینده عمل پوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویانیدن
تصویر پویانیدن
براه بردن (ستور و غیره) : ایجاف پویانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویایی
تصویر پویایی
پویندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویچه
تصویر پویچه
عشقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوینده
تصویر پوینده
رونده، دونده: (چو پوینده نزدیک دستان رسید بگفت آنچه دانست و دید و شنید) (فردوسی)، جستجو کننده، جانور متحرک: (دهم همه جانوران پوینده را بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویه
تصویر پویه
رفتاری متوسط نه آهسته و نه تند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویه کردن
تصویر پویه کردن
رفتن به نرم و نه بشتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوییدن
تصویر پوییدن
رفتن (نه بشتاب و نه نرم) : (بدو گفت شبگیر از ایدر بپوی بدین مرزبانان لشکر بگوی) (شا. بخ 2329: 8)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوییدن
تصویر پوییدن
((دَ))
دویدن، به شتاب رفتن، پویه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پویه
تصویر پویه
((یِ))
دویدن، به شتاب رفتن، پوییدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پویا
تصویر پویا
فعال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پویا نمایی
تصویر پویا نمایی
انیمیشن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پویشگر
تصویر پویشگر
اسکنر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پوییدن
تصویر پوییدن
طی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پوییده
تصویر پوییده
مفعول
فرهنگ واژه فارسی سره