جدول جو
جدول جو

معنی پوکان - جستجوی لغت در جدول جو

پوکان
نام طائفتی در مغرب هند بنا بر آنچه در سنگهت آمده است، (ماللهند بیرونی ص 155)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیکان
تصویر پیکان
(پسرانه)
نوک فلزی و تیزسر تیر یا نیزه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پویان
تصویر پویان
(پسرانه)
پویا، رونده، دونده، جستجو کننده، پوینده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پوران
تصویر پوران
(دخترانه)
موفق، جانشین، یادگار، پوران دخت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بوکان
تصویر بوکان
(دخترانه)
زیبارویان، عروسها، نام شهری در کردستان (نگارش کردی: بوکان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پوران
تصویر پوران
از نام های زنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیکان
تصویر پیکان
قطعۀ فلزی نوک تیزی که بر سر تیر یا نیزه نصب کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوگان
تصویر پوگان
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زهدان، بچّه دان، بوگان، بوهمان، بویگان، پرکام
فرهنگ فارسی عمید
پرنده ای میوه خوار ویژۀ نواحی گرم امریکا با منقار بزرگ و پهن و پرهای رنگین، در علم نجوم صورتی فلکی در نیمکرۀ جنوبی آسمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلکان
تصویر پلکان
راهرو پله پله میان طبقات بالا و پایین عمارت، رازینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوکان
تصویر لوکان
آنکه بر روی چهار دست و پا راه برود، ستوری که بد راه برود
فرهنگ فارسی عمید
زهدان، رحم، (از فرهنگ اسدی نخجوانی) :
وزین همه که بگفتم نصیب روز بزرگ
غدود و زهره و سرگین و خون و پوگان کن،
کسائی،
و مراد از روز بزرگ روز قیامت است
لغت نامه دهخدا
(پِلْ لَ / لِ)
پله های متوالی از پائین به بالا ساخته و آن جمع پله است. نردبان و زینه پایه. (آنندراج). مرقات. رجوع به پله و پلگان شود:
نهد چو خرمی فصل را بطاق بلند
ز پلکان چنار است نردبان بهار.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
جهل باشد که در برابر علم است و آن ساکت بودن از جواب است بسبب عدم معرفت. (برهان). شاهدی برای این صورت دیده نشد
لغت نامه دهخدا
نام شهر کنوج (قنوج)، (جهانگیری)، فوران، (رشیدی)، رجوع به پور و رجوع به پورا شود، دهی است بخراسان، (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
جمع پور، پسران، خلیفه، جانشین، یادگار، (برهان)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان کمارج بخش خشت شهرستان کازرون، در 48 هزارگزی خاور کنار تخته و دامنۀ جنوبی کوه سلب، کوهستانی، گرمسیر، مالاریائی، دارای 83 تن سکنه، فارسی زبان، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
صفت بیان حالت از پوساندن، پوسنده
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان تهران، واقع در 11000 گزی شمال کرج و 54 هزار و سیصدگزی تهران متصل براه کرج به چالوس، در درۀ رود کرج، سردسیر، دارای 221 تن سکنه، آب آن از رود کرج، محصول آنجا غلات و میوه و لبنیات، شغل اهالی زراعت است و دبستانی دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
ده کوچکی از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان، واقع در 92 هزارگزی شمال باختری راور و 170 هزارگزی شمال راه فرعی راور به یزد، دارای 40 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
شهری از خراسان که تا نیشابور سی وهشت فرسنگ مسافت دارد و تا هری سی فرسنگ. (نزهه القلوب ج 3 چ لیدن صص 177- 178)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لوکان
تصویر لوکان
آنکه بزانو و دست راه رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوکان
تصویر شوکان
فرانسوی بر خورنده زننده
فرهنگ لغت هوشیار
آهن که بر تیر نهند، آهن سر تیر و نیزه، فلزی نوک دار که بر سر تیر نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلکان
تصویر پلکان
جمع پله، راهروپله پله میان طبقات بالا وپائین عمارت
فرهنگ لغت هوشیار
زهدان رحم: وزین همه که بگفتم نصیب روز بزرگ غدود و زهره و سرگین و خون و پوگان کن. (کسائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویان
تصویر پویان
پوینده، دونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوسان
تصویر پوسان
پوسنده، در حال پوسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکان
تصویر توکان
فرانسوی نکرنگی از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوکان
تصویر دوکان
دکان، محل کسب و کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوکان
تصویر بوکان
زهدان، رحم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلکان
تصویر پلکان
((پِ لِّ))
جمع پله، ساختاری به شکل ردیف یا مجموعه ای از پله های پشت سر هم میان دو یا چند سطح برای امکان رفت و آمد از یکی به دیگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پویان
تصویر پویان
روان، دوان، پویا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیکان
تصویر پیکان
((پِ))
آهن نوک تیز سر تیر و نیزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلکان
تصویر پلکان
مقطع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیکان
تصویر پیکان
فلش
فرهنگ واژه فارسی سره