- پوزش
- عذرخواهی، معذرت
معنی پوزش - جستجوی لغت در جدول جو
- پوزش
- معذرت، اعتذار، عذر خواهی، بهانه، طلب عفو
- پوزش
- عذر، معذرت، اعتذار، عذرخواهی، درخواست عفو و گذشت، فروتنی،
برای مثال به پوزش برفت از پس شهریار / چون آمد به نزدیکی رودبار (فردوسی - ۲/۴۴۸) ، اگر پوزش نکو باشد ز کهتر / نکوتر باشد آمرزش ز مهتر(فخرالدین اسعد - ۳۱۳)
پوزش آراستن: عذرخواهی کردن، پوزش خواستن
پوزش آوردن: عذرخواهی کردن، پوزش خواستن
پوزش انگیختن: عذرخواهی کردن، پوزش خواستن
پوزش بردن: عذرخواهی کردن، پوزش خواستن
پوزش جستن: عذرخواهی کردن، پوزش خواستن
پوزش خواستن: عذرخواهی کردن،برای مثال سیاوش ورا دید، بر پای خاست / بخندید بسیار و پوزش بخواست (فردوسی - ۲/۲۵۶)
پوزش ساختن: عذرخواهی کردن، پوزش خواستن
پوزش طلبیدن: عذرخواهی کردن، پوزش خواستن
پوزش کردن: عذرخواهی کردن، پوزش خواستن،برای مثال هر آن کس که پوزش کند بر گناه / تو بپذیر و کین گذشته مخواه (فردوسی - ۶/۲۳۴)
پوزش گفتن: به زبان آوردن پوزش، توبه کردن
پوزش نمودن: عذرخواهی کردن، پوزش خواستن
- پوزش ((زِ))
- عذرخواهی، معذرت خواهی، عذر، معذرت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حجاب، جلد
پوششی که برای در معرض دید قرار نگرفتن بخشی از صحنه یا دیده شدن بخش خاصی از صحنه در دوربینهای غیر دیجیتالی تعبیه می شود، مانند نمای نقطه نظر بازیگری که با دوربین به جایی نگاه می کند. این تمهیدات اکنون دردوربینهای دیجیتالی تعبیه شده است
حجاب، عمل پوشیدن
هدهد شانه سر
عمل سوختن احساس ناراحتی که در برخورد آتش به عضو دست دهد، سوز و گداز، سوز و اشتیاق بسیار، التهاب اضطراب، زحمت، دلسوزی، کج خلقی
پوشاندن چیزی، هر چیز که روی چیز دیگر را بپوشاند، پوشاک، لباس، چادر
((زِ))
فرهنگ فارسی معین
گرداگرد دهن جانوران، چانه، کسی را به خاک مالیدن شخص پرمدعایی را به شدت تحقیر و سرشکسته کردن
عمل سوختن، درد کردن عضوی از اعضای بدن شبیه دردی که در اثر سوختگی پوست بدن احساس می شود
گرداگرد دهان جانوران چهارپا، بتپوز، بتفوز، برفوز، بنفوز، پتفوز، پوز، فوز، فرنج
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، شانه سرک، شانه سر، مرغ سلیمان، کوکله، بدبدک، پوپک، بوبو، بوبک، شانه به سر، پوپ، بوبه، پوپؤک، بوبویه، پوپو
Disguise, Encasement, Encompassment, Envelopment
маскировка , покрытие , охват , обертка
Verkleidung, Abdeckung, Umhüllung
маскування , покриття , охоплення , обгортання
przebranie, pokrycie, otoczenie, opakowanie
伪装 , 覆盖 , 包围 , 包装
disfarce, revestimento, envolvimento
travestimento, rivestimento, avvolgimento
disfraz, recubrimiento, envolvimiento
déguisement, revêtement, enveloppement
vermomming, bekleding, omsluiting, omhulling
การปลอมตัว , การปกปิด , การห่อหุ้ม , การห่อ
penyamaran, pelapisan, pembalutan, pembungkusan
تخفّيٌ , تغطيةٌ
भेष , आवरण
הסוואה , כיסוי , עטיפה