دهی جزءدهستان سیارستاق بخش ییلاقی رودسر شهرستان لاهیجان. 49 هزارگزی جنوب رودسر 13 گزی جنوب خاور سی پل. کوهستانی، سردسیر، سکنه 180 نفر، زبان گیلکی و فارسی، آب آن از چشمه. محصولاتش، غلات، بنشن، لبنیات و پشم، شغل اهالی زراعت و چارواداری، شال و جوراب بافی. راه مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی جزءدهستان سیارستاق بخش ییلاقی رودسر شهرستان لاهیجان. 49 هزارگزی جنوب رودسر 13 گزی جنوب خاور سی پل. کوهستانی، سردسیر، سکنه 180 نفر، زبان گیلکی و فارسی، آب آن از چشمه. محصولاتش، غلات، بنشن، لبنیات و پشم، شغل اهالی زراعت و چارواداری، شال و جوراب بافی. راه مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
در لغت نامۀ اسدی آمده است:پوده. چون پوسیده گشته باشد و هرچه پوسیده گشته باشد گویند پوده باشد. پوک. پوچ. میان تهی. خالی. پود. پده. سخت سوده و ریخته. (مؤیّد الفضلاء) : آب هرچه بیشتر نیرو کند بند و ورغ سست و پوده بفکند. رودکی. دو دستم بسستی چو پوده پیاز دو پایم معطل دو دیده غرن. بوالعباس عباسی. دگر کت ز دار مسیحا سخن بیاد آمد از روزگار کهن... کسی را چه خوانی همی سوگوار که کردند پیغمبرش را بدار که گوید که فرزند یزدان بد اوی بدان دار برگشته خندان بد اوی چو فرزند بد رفت سوی پدر تو اندوه آن چوب پوده مخور. فردوسی. بدیشان چنین گفت پس شهریار که آن کس سزاوار باشد بدار که غمگین نباشد بدرد پدر نخوانمش جز بدتن و بدگهر نباید که دارد بدو کس امید که او پوده تر باشد از پوده بید. فردوسی. به برآورد بخت، پوده درخت من بدین شادم و تو شادی سخت. عنصری. نم برآمد ز ریگ تفته زمین بر برون زد ز شاخ پوده شجر. مسعودسعد. چه می پیچی در این دام گلوپیچ که جوزی پوده بینی در میان هیچ. نظامی. زانکه این مشتی دغلباز سیه گر تا نه دیر همچو بید پودۀ ریزند در تحت التراب. عطار. یکی عالم ببیند بید پوده کند آن بید پوده جمله سوده. عطار (اسرارنامه). جگرگاه بیچاره بشکافتند جگرپوده و دل سیه یافتند. نزاری قهستانی. ، عفن. (مهذب الاسماء). گندیده، رکوی سوخته و چوب پوسیده که آن را بجهت آتشگیره مهیّا کرده باشند و بعربی حرّاقه گویند. (برهان). پده. پود. (لغت نامۀ اسدی نخجوانی). خف. قاو. (لغت نامۀ اسدی). قو: گر برفکنم گرم دل خویش به گوگرد بی پوده ز گوگرد زبانه زند آتش. منجیک. ، بی مغز. سبک مغز. نادان. کم مایه: نظم گوهربار جان افزای عقل افروز تو کرده شعر شاعران پوده را یکسر هبا. سنائی. - پوده مغز، بی مغز. سبک مغز: یک دوست که بر سیرت نیکوست کجاست هی هی که درین زمانه خود دوست کجاست پسته دهنان پوده مغزند همه از مغز طمع بریدم آن پوست کجاست. ؟ (از جنگی مورخ به سال 551 هجری قمری). ، کهنه. دیرینه، تنبل. کاهل: پوده تر، کاهل تر، پود. مقابل تار. (برهان). - پوده پوده، پودهای آن از هم گسیخته و ریخته. مقابل تار تار: تا لباس عمر اعدایش نگردد دوخته تارتار و پوده پوده شد فلات آن فوات. (منسوب به رودکی و نسبت غلط است).
در لغت نامۀ اسدی آمده است:پوده. چون پوسیده گشته باشد و هرچه پوسیده گشته باشد گویند پوده باشد. پوک. پوچ. میان تهی. خالی. پود. پده. سخت سوده و ریخته. (مؤیّد الفضلاء) : آب هرچه بیشتر نیرو کند بند و ورَغ سست و پوده بفکند. رودکی. دو دستم بسستی چو پوده پیاز دو پایم معطل دو دیده غرَن. بوالعباس عباسی. دگر کِت ز دار مسیحا سخن بیاد آمد از روزگار کهن... کسی را چه خوانی همی سوگوار که کردند پیغمبرش را بدار که گوید که فرزند یزدان بد اوی بدان دار برگشته خندان بد اوی چو فرزند بُد رفت سوی پدر تو اندوه آن چوب پوده مخور. فردوسی. بدیشان چنین گفت پس شهریار که آن کس سزاوار باشد بدار که غمگین نباشد بدرد پدر نخوانمش جز بدتن و بدگهر نباید که دارد بدو کس امید که او پوده تر باشد از پوده بید. فردوسی. به برآورد بخت، پوده درخت من بدین شادم و تو شادی سخت. عنصری. نم برآمد ز ریگ تفته زمین بر برون زد ز شاخ پوده شجر. مسعودسعد. چه می پیچی در این دام گلوپیچ که جوزی پوده بینی در میان هیچ. نظامی. زانکه این مشتی دغلباز سیه گر تا نه دیر همچو بید پودۀ ریزند در تحت التراب. عطار. یکی عالم ببیند بید پوده کند آن بید پوده جمله سوده. عطار (اسرارنامه). جگرگاه بیچاره بشکافتند جگرپوده و دل سیه یافتند. نزاری قهستانی. ، عفن. (مهذب الاسماء). گندیده، رکوی سوخته و چوب پوسیده که آن را بجهت آتشگیره مهیّا کرده باشند و بعربی حرّاقه گویند. (برهان). پُده. پود. (لغت نامۀ اسدی نخجوانی). خف. قاو. (لغت نامۀ اسدی). قَو: گر برفکنم گرم دل خویش به گوگرد بی پوده ز گوگرد زبانه زند آتش. منجیک. ، بی مغز. سبک مغز. نادان. کم مایه: نظم گوهربار جان افزای عقل افروز تو کرده شعر شاعران پوده را یکسر هبا. سنائی. - پوده مغز، بی مغز. سبک مغز: یک دوست که بر سیرت نیکوست کجاست هی هی که درین زمانه خود دوست کجاست پسته دهنان پوده مغزند همه از مغز طمع بریدم آن پوست کجاست. ؟ (از جنگی مورخ به سال 551 هجری قمری). ، کهنه. دیرینه، تنبل. کاهل: پوده تر، کاهل تر، پود. مقابل تار. (برهان). - پوده پوده، پودهای آن از هم گسیخته و ریخته. مقابل تار تار: تا لباس عمر اعدایش نگردد دوخته تارتار و پوده پوده شد فلات آن فوات. (منسوب به رودکی و نسبت غلط است).
گیاهی از تیره نعناعیان که پایا میباشد. ساقه اش تقریبا استوانه یی (ولی همان شکل کلی چهار گوش بودن تیره خود را حفظ کرده) و منشعب است و برگهایش بیضوی ولی گردتر از برگ نعناع است. دندانه هاش برگهایش ظریف و گلهایش گلی رنگ و بطور فراهم در نقاط مختلف ساقه بافواصل نسبتا زیاد مجتمع میباشد. این گیاه در اکثر نواحی آسیا و اروپا و آفریقا و دیگر نقاط دنیا در اماکن مرطوب خصوصا کنار جویبار ها میروید (در ایران نیز در بیشتر نواحی کنار جویبارها و رود خانه ها بفراوانی میروید)، پودنه دارای اسانس معطر با بوی قوی و مطبوع میباشد و از اسانس پودنه در تداوی و صابون سازی استفاده میکنند (اسانس آن دارای مانتولاستات دو مانتیل سیموننن دیپانتن و پولدژون میباشد)، برای این گیاه اثر خلط آور باد شکن و قاعده آور و مقول و سهل کننده هضم ذکر کرده اندپونه پودنه لب جوی پودنه جویباری نعناع وحش پودپوناغاغه حبقحبق الما غاغ پودینه حبق التمساح فوتنجفودنج نمامنعنع المافودنج النهریکوهینه غلیجن جلنجوجه جلنجویه صعتر الفرس عتر فارسی قلیه راقوته پودنگ پودنه دشتی پودنه صحرایی ظفیره ظفیرا فودنج جبلی فوتنج بری. یا پودنه بری. پودنه. یا پودنه دشتی. پودنه. پودنه صحرایی. پودنه. یا عرق پودنه. مایعی که پس از جوشاندن در آب و تقطیر بخارات حاصله بدست می آید. بخارات حاصله از جوشاندن پودنه در آب حاوی مقادیر زیاد اسانس های مختلف این گیاه و مقدار زیادی بخار آب است که پس از تقطیر بصورت محلولی از اسانسهای پودنه در آب درمیظید. این مایع را در تداوی بکار میبرند یا برای تهیه اسانس خالص پودنه مورد استفاده قرار میدهندعرق پونه. یا پودنه لب جوی. پودنه
گیاهی از تیره نعناعیان که پایا میباشد. ساقه اش تقریبا استوانه یی (ولی همان شکل کلی چهار گوش بودن تیره خود را حفظ کرده) و منشعب است و برگهایش بیضوی ولی گردتر از برگ نعناع است. دندانه هاش برگهایش ظریف و گلهایش گلی رنگ و بطور فراهم در نقاط مختلف ساقه بافواصل نسبتا زیاد مجتمع میباشد. این گیاه در اکثر نواحی آسیا و اروپا و آفریقا و دیگر نقاط دنیا در اماکن مرطوب خصوصا کنار جویبار ها میروید (در ایران نیز در بیشتر نواحی کنار جویبارها و رود خانه ها بفراوانی میروید)، پودنه دارای اسانس معطر با بوی قوی و مطبوع میباشد و از اسانس پودنه در تداوی و صابون سازی استفاده میکنند (اسانس آن دارای مانتولاستات دو مانتیل سیموننن دیپانتن و پولدژون میباشد)، برای این گیاه اثر خلط آور باد شکن و قاعده آور و مقول و سهل کننده هضم ذکر کرده اندپونه پودنه لب جوی پودنه جویباری نعناع وحش پودپوناغاغه حبقحبق الما غاغ پودینه حبق التمساح فوتنجفودنج نمامنعنع المافودنج النهریکوهینه غلیجن جلنجوجه جلنجویه صعتر الفرس عتر فارسی قلیه راقوته پودنگ پودنه دشتی پودنه صحرایی ظفیره ظفیرا فودنج جبلی فوتنج بری. یا پودنه بری. پودنه. یا پودنه دشتی. پودنه. پودنه صحرایی. پودنه. یا عرق پودنه. مایعی که پس از جوشاندن در آب و تقطیر بخارات حاصله بدست می آید. بخارات حاصله از جوشاندن پودنه در آب حاوی مقادیر زیاد اسانس های مختلف این گیاه و مقدار زیادی بخار آب است که پس از تقطیر بصورت محلولی از اسانسهای پودنه در آب درمیظید. این مایع را در تداوی بکار میبرند یا برای تهیه اسانس خالص پودنه مورد استفاده قرار میدهندعرق پونه. یا پودنه لب جوی. پودنه
گیاهی از تیره نعناعیان که پایا میباشد. ساقه اش تقریبا استوانه یی (ولی همان شکل کلی چهار گوش بودن تیره خود را حفظ کرده) و منشعب است و برگهایش بیضوی ولی گردتر از برگ نعناع است. دندانه هاش برگهایش ظریف و گلهایش گلی رنگ و بطور فراهم در نقاط مختلف ساقه بافواصل نسبتا زیاد مجتمع میباشد. این گیاه در اکثر نواحی آسیا و اروپا و آفریقا و دیگر نقاط دنیا در اماکن مرطوب خصوصا کنار جویبار ها میروید (در ایران نیز در بیشتر نواحی کنار جویبارها و رود خانه ها بفراوانی میروید)، پودنه دارای اسانس معطر با بوی قوی و مطبوع میباشد و از اسانس پودنه در تداوی و صابون سازی استفاده میکنند (اسانس آن دارای مانتولاستات دو مانتیل سیموننن دیپانتن و پولدژون میباشد)، برای این گیاه اثر خلط آور باد شکن و قاعده آور و مقول و سهل کننده هضم ذکر کرده اندپونه پودنه لب جوی پودنه جویباری نعناع وحش پودپوناغاغه حبقحبق الما غاغ پودینه حبق التمساح فوتنجفودنج نمامنعنع المافودنج النهریکوهینه غلیجن جلنجوجه جلنجویه صعتر الفرس عتر فارسی قلیه راقوته پودنگ پودنه دشتی پودنه صحرایی ظفیره ظفیرا فودنج جبلی فوتنج بری. یا پودنه بری. پودنه. یا پودنه دشتی. پودنه. پودنه صحرایی. پودنه. یا عرق پودنه. مایعی که پس از جوشاندن در آب و تقطیر بخارات حاصله بدست می آید. بخارات حاصله از جوشاندن پودنه در آب حاوی مقادیر زیاد اسانس های مختلف این گیاه و مقدار زیادی بخار آب است که پس از تقطیر بصورت محلولی از اسانسهای پودنه در آب درمیظید. این مایع را در تداوی بکار میبرند یا برای تهیه اسانس خالص پودنه مورد استفاده قرار میدهندعرق پونه. یا پودنه لب جوی. پودنه
گیاهی از تیره نعناعیان که پایا میباشد. ساقه اش تقریبا استوانه یی (ولی همان شکل کلی چهار گوش بودن تیره خود را حفظ کرده) و منشعب است و برگهایش بیضوی ولی گردتر از برگ نعناع است. دندانه هاش برگهایش ظریف و گلهایش گلی رنگ و بطور فراهم در نقاط مختلف ساقه بافواصل نسبتا زیاد مجتمع میباشد. این گیاه در اکثر نواحی آسیا و اروپا و آفریقا و دیگر نقاط دنیا در اماکن مرطوب خصوصا کنار جویبار ها میروید (در ایران نیز در بیشتر نواحی کنار جویبارها و رود خانه ها بفراوانی میروید)، پودنه دارای اسانس معطر با بوی قوی و مطبوع میباشد و از اسانس پودنه در تداوی و صابون سازی استفاده میکنند (اسانس آن دارای مانتولاستات دو مانتیل سیموننن دیپانتن و پولدژون میباشد)، برای این گیاه اثر خلط آور باد شکن و قاعده آور و مقول و سهل کننده هضم ذکر کرده اندپونه پودنه لب جوی پودنه جویباری نعناع وحش پودپوناغاغه حبقحبق الما غاغ پودینه حبق التمساح فوتنجفودنج نمامنعنع المافودنج النهریکوهینه غلیجن جلنجوجه جلنجویه صعتر الفرس عتر فارسی قلیه راقوته پودنگ پودنه دشتی پودنه صحرایی ظفیره ظفیرا فودنج جبلی فوتنج بری. یا پودنه بری. پودنه. یا پودنه دشتی. پودنه. پودنه صحرایی. پودنه. یا عرق پودنه. مایعی که پس از جوشاندن در آب و تقطیر بخارات حاصله بدست می آید. بخارات حاصله از جوشاندن پودنه در آب حاوی مقادیر زیاد اسانس های مختلف این گیاه و مقدار زیادی بخار آب است که پس از تقطیر بصورت محلولی از اسانسهای پودنه در آب درمیظید. این مایع را در تداوی بکار میبرند یا برای تهیه اسانس خالص پودنه مورد استفاده قرار میدهندعرق پونه. یا پودنه لب جوی. پودنه
واحد یا مؤلفه استانداردی از یک سازواره (سیستم) که برای ترکیب یا استفاده آسان، طراحی یا ساخته می شود، واحدها یا دوره های مشخص آموزشی در دانشگاه ها و مدارس، واحدها و اجزای صنعتی همگون و مشابه، واحدهای
واحد یا مؤلفه استانداردی از یک سازواره (سیستم) که برای ترکیب یا استفاده آسان، طراحی یا ساخته می شود، واحدها یا دوره های مشخص آموزشی در دانشگاه ها و مدارس، واحدها و اجزای صنعتی همگون و مشابه، واحدهای