در لغت نامۀ اسدی چ طهران در کلمه بلکن با باء موحدۀ عربی آمده است: بلکن منجنیق باشد یعنی پیلوارافکن. و بیت ذیل را از ابوالمثل بخاری شاهد آورده است: سرو است و کوه سیمین جز یک میانش سوزن خسته است جان عاشق وز غمزگانش بلکن. واز اینکه اسدی آن را مخفف پیلوارافکن میگوید پس بلکن با پی مثلثه است نه باء موحده. رجوع به بلکن و پلکه شود
در لغت نامۀ اسدی چ طهران در کلمه بلکن با باء موحدۀ عربی آمده است: بلکن منجنیق باشد یعنی پیلوارافکن. و بیت ذیل را از ابوالمثل بخاری شاهد آورده است: سرو است و کوه سیمین جز یک میانش سوزن خسته است جان عاشق وز غمزگانش بلکن. واز اینکه اسدی آن را مخفف پیلوارافکن میگوید پس بلکن با پی مثلثه است نه باء موحده. رجوع به بلکن و پلکه شود
پلک. جفن، طعنه و سرزنش و سخنان درشت و نافهمیده گفتن باشد و سخنان کنایه آمیز که استنباط معانی بد از آن توان کرد بکسی گفتن و پلکن هم بنظر رسیده است که بجای ها نون باشد. (برهان قاطع). سخنان گوشه دار. نکوهش
پلک. جَفن، طعنه و سرزنش و سخنان درشت و نافهمیده گفتن باشد و سخنان کنایه آمیز که استنباط معانی بد از آن توان کرد بکسی گفتن و پلکن هم بنظر رسیده است که بجای ها نون باشد. (برهان قاطع). سخنان گوشه دار. نکوهش
مردم فربه کوتاه بالا را گویند. (برهان قاطع). کوتاه قد و کلفت و سروته یکی. در تداول عوام تاپو. خپله: آن دختر پکنه عصمت الدین سرمایۀ زهد و نیک نامی است. انوری (از فرهنگ جهانگیری)
مردم فربه کوتاه بالا را گویند. (برهان قاطع). کوتاه قد و کلفت و سروته یکی. در تداول عوام تاپو. خپله: آن دختر پکنه عصمت الدین سرمایۀ زهد و نیک نامی است. انوری (از فرهنگ جهانگیری)
کلکینه: گرت گذر فتد ای کلکنه سوی حمام به جان فوطه که یاد از برهنگان آری. نظام قاری. به کیش کلکنه و دین فوطۀ حمام که بقچه کردن سجاده عین بی ادبی است. نظام قاری. ور بداری به جای کلکنه اش شد به حمام نیز خدمتکار. نظام قاری. و رجوع به معنی دوم کلکینه شود
کلکینه: گرت گذر فتد ای کلکنه سوی حمام به جان فوطه که یاد از برهنگان آری. نظام قاری. به کیش کلکنه و دین فوطۀ حمام که بقچه کردن سجاده عین بی ادبی است. نظام قاری. ور بداری به جای کلکنه اش شد به حمام نیز خدمتکار. نظام قاری. و رجوع به معنی دوم کلکینه شود
پلنکا. به این اسم در روم ایلی و بلغارستان و صربستان و مجارستان عدّۀ بسیاری قصبه و قریۀ کوچک موجود است. از همه مشهورتراکری پلنکه میباشد که مرکز قضاست و در سنجاق اسکوب ولایت قوصوه در75 هزارگزی شمال شرقی اسکوب نزدیک حدودبلغارستان واقع شده عدّۀ سکنۀ آن به 4000 نفر بالغمیگردد. نهرهای اکری دره و دوراق از میان این خاک میگذرد و پلهای متعدد دارد در این مرکز دو جامع، یک حمام، یک ساعت زنگی، یک خرابۀ قلعۀ قدیم و قریب صدوپنجاه مغازه وجود دارد و باغها و باغچه های سبز و خرّم گرداگرد آن را فراگرفته است. (قاموس الاعلام ترکی)
پلنکا. به این اسم در روم ایلی و بلغارستان و صربستان و مجارستان عدّۀ بسیاری قصبه و قریۀ کوچک موجود است. از همه مشهورتراکری پلنکه میباشد که مرکز قضاست و در سنجاق اسکوب ولایت قوصوه در75 هزارگزی شمال شرقی اسکوب نزدیک حدودبلغارستان واقع شده عدّۀ سکنۀ آن به 4000 نفر بالغمیگردد. نهرهای اکری دره و دوراق از میان این خاک میگذرد و پلهای متعدد دارد در این مرکز دو جامع، یک حمام، یک ساعت زنگی، یک خرابۀ قلعۀ قدیم و قریب صدوپنجاه مغازه وجود دارد و باغها و باغچه های سبز و خرّم گرداگرد آن را فراگرفته است. (قاموس الاعلام ترکی)
نام سنجاقی است که از شمال شرقی به زشتوی و از شمال غربی به راخوده و از طرف مغرب به وراچ و از جانب جنوب به سنجاق لوفجه میرسد و 100870 تن سکنه دارد. (قاموس الاعلام ترکی)
نام سنجاقی است که از شمال شرقی به زشتوی و از شمال غربی به راخوده و از طرف مغرب به وراچ و از جانب جنوب به سنجاق لوفجه میرسد و 100870 تن سکنه دارد. (قاموس الاعلام ترکی)
لکنت در فارسی ژودش تاتا گرفتگی و لکنت زبان را گویند تمندگی تپغ بنگرید به لکنه بنگرید به لکنه لکنت: مگر لکنه ای بودش اندر زبان که تحقیق مفحم نکردی بیان. (بوستان لغ.: لکنت)
لکنت در فارسی ژودش تاتا گرفتگی و لکنت زبان را گویند تمندگی تپغ بنگرید به لکنه بنگرید به لکنه لکنت: مگر لکنه ای بودش اندر زبان که تحقیق مفحم نکردی بیان. (بوستان لغ.: لکنت)