آنکه لباس از پوست پلنگ دارد. ملبس به پلنگینه. پلنگی پوش: بگفتندکای مرد با زور و هوش (به رستم) برین گونه پیلی پلنگینه پوش پدر نام تو چون بزادی چه کرد کمندافکنی یا سپهر نبرد؟ فردوسی. یکایک بیامد خجسته سروش بسان پری پلنگینه پوش. فردوسی. سرند از کران دید دیوی بجوش بزیر اژدهائی پلنگینه پوش. اسدی (گرشاسبنامه نسخۀ خطی مؤلف ص 35). پلنگینه پوشان زاول بکین پسش برگشادند ناگه کمین. اسدی (گرشاسبنامۀ نسخۀ خطی مؤلف ص 67)
آنکه لباس از پوست پلنگ دارد. ملبس به پلنگینه. پلنگی پوش: بگفتندکای مرد با زور و هوش (به رستم) برین گونه پیلی پلنگینه پوش پدر نام تو چون بزادی چه کرد کمندافکنی یا سپهر نبرد؟ فردوسی. یکایک بیامد خجسته سروش بسان پری پلنگینه پوش. فردوسی. سرند از کران دید دیوی بجوش بزیر اژدهائی پلنگینه پوش. اسدی (گرشاسبنامه نسخۀ خطی مؤلف ص 35). پلنگینه پوشان زاول بکین پسش برگشادند ناگه کمین. اسدی (گرشاسبنامۀ نسخۀ خطی مؤلف ص 67)
از پوست پلنگ. لباس یا جوشنی که از پوست پلنگ کنند: کیومرث شد بر جهان کدخدای نخستین بکوه اندرون ساخت جای سر تخت و بختش برآمد ز کوه پلنگینه پوشید خود با گروه. فردوسی. بدو گفت مردی چو دیو سیاه پلنگینه جوشن از آهن کلاه. فردوسی. ، ساخته یا پوشیده شده از پوست پلنگ: ز اسبان تازی پلنگینه زین بزین و ستامش نشانده نگین. فردوسی. جواهر بخروار و دیبا بتخت پلنگینه خرگاه و زرّینه تخت. نظامی. ، مشابه بپوست پلنگ، نوعی از جامه که در نقوش مشابه به پوست پلنگ باشد. (غیاث اللغات) : بگفت آنکه این رنجم از یک تن است که او را پلنگینه پیراهن است. فردوسی
از پوست پلنگ. لباس یا جوشنی که از پوست پلنگ کنند: کیومرث شد بر جهان کدخدای نخستین بکوه اندرون ساخت جای سر تخت و بختش برآمد ز کوه پلنگینه پوشید خود با گروه. فردوسی. بدو گفت مردی چو دیو سیاه پلنگینه جوشن از آهن کلاه. فردوسی. ، ساخته یا پوشیده شده از پوست پلنگ: ز اسبان تازی پلنگینه زین بزین و ستامش نشانده نگین. فردوسی. جواهر بخروار و دیبا بتخت پلنگینه خرگاه و زرّینه تخت. نظامی. ، مشابه بپوست پلنگ، نوعی از جامه که در نقوش مشابه به پوست پلنگ باشد. (غیاث اللغات) : بگفت آنکه این رنجم از یک تن است که او را پلنگینه پیراهن است. فردوسی
پیرامن در باشد. (لغت نامۀ اسدی نسخۀ خطی نخجوانی). پیرامون و چوب بالائین در خانه باشد و بعضی چهارچوب در خانه را هم گفته اند. (آنندراج) : در او افراشته درهای سیمین جواهرها نشانده در پلندین. شاکر بخاری
پیرامن در باشد. (لغت نامۀ اسدی نسخۀ خطی نخجوانی). پیرامون و چوب بالائین در خانه باشد و بعضی چهارچوب در خانه را هم گفته اند. (آنندراج) : در او افراشته درهای سیمین جواهرها نشانده در پلندین. شاکر بخاری
ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه ای گیاه خار شتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از (من) میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجوداست. و آن در تداوی بعنوان ملین استعمال میشود
ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه ای گیاه خار شتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از (من) میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجوداست. و آن در تداوی بعنوان ملین استعمال میشود