آنکه لباس از پوست پلنگ دارد. ملبس به پلنگینه. پلنگی پوش: بگفتندکای مرد با زور و هوش (به رستم) برین گونه پیلی پلنگینه پوش پدر نام تو چون بزادی چه کرد کمندافکنی یا سپهر نبرد؟ فردوسی. یکایک بیامد خجسته سروش بسان پری پلنگینه پوش. فردوسی. سرند از کران دید دیوی بجوش بزیر اژدهائی پلنگینه پوش. اسدی (گرشاسبنامه نسخۀ خطی مؤلف ص 35). پلنگینه پوشان زاول بکین پسش برگشادند ناگه کمین. اسدی (گرشاسبنامۀ نسخۀ خطی مؤلف ص 67)