- پلماسیدن
- دست مالیدن بچیزی برای درک آن دست سودن بسودن پساویدن مجیدن برمجیدن لمس کردن پرواسیدن برماسیدن، یازیدن دراز کردن دست
معنی پلماسیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تماس گرفتن
دست مالیدن بچیزی برای درک آن دست سودن بسودن پساویدن مجیدن برمجیدن لمس کردن پرواسیدن برماسیدن، یازیدن دراز کردن دست
لمس کردن، دست مالیدن، دست زدن به چیزی
بساویدن، پساویدن، بپسودن، ببسودن، پسودن، بساو، سودن، پرواسیدن، بسودن، پرماس، برماسیدن
بساویدن، پساویدن، بپسودن، ببسودن، پسودن، بساو، سودن، پرواسیدن، بسودن، پرماس، برماسیدن
پژمردن پژمریدن، رو بفساد نهادن و کهنه شدن میوه
پژمرده شدن و از طراوت افتادن گل و گیاه
لامسه کردن
اسم پرماسیدن، بسوده لمس شده
آنچه قابل پلاسیدن باشد آنچه تواند پلاسید
پیمودن: همی خواهم ای داور کردگار، که چندان امان یابم از روزگار. که از تخم ایرج یکی نامور ببینم ابر کینه بسته کمر... چو دیدم چنین زان سپس شایدم کجا خاک بالا بپیمایدم. (شا. بخ 93: 1 لغ)
لمس کردن، دست مالیدن، دست زدن به چیزی، پرماسیدن، بساویدن، پساویدن، بپسودن، ببسودن، پسودن، بساو، سودن، بسودن، پرماس، برماسیدن،
ساختن، پرداختن، فارغ شدن، یازیدنبرای مثال هر کجا گوهری است بشناسم / دست سوی دگر نپرواسم (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۸)
ساختن، پرداختن، فارغ شدن، یازیدن
لمس کردن، دست مالیدن، دست زدن به چیزی
پرماسیدن، بساویدن، پساویدن، بپسودن، ببسودن، پسودن، بساو، سودن، پرواسیدن، بسودن، پرماس
پرماسیدن، بساویدن، پساویدن، بپسودن، ببسودن، پسودن، بساو، سودن، پرواسیدن، بسودن، پرماس
سوده، دست مالی شده
پیمودن، پیمانه کردن، درنوردیدن، طی مسافت کردن، اندازه گرفتن، مساحت کردن
تورم کردن، ورم کردن
باد کردن ورم کردن تورم
پژمرده، کهنه و روبفساد نهاده (میوه)
باد کردن عضوی از بدن، ورم کردن، آماس کردن
پژمرده شده
منسوب به پلاس از پلاس
آنچه از پلاس ساخته شده یا مانند پلاس باشد
سفت شدن، منجمد شدن، بستن و سفت شدن روغن در روی چیزی
پاس دادن، نگهبانی کردن، پاس داشتن، رعایت کردن، لمس کردن
لاس زدن ملاعبه کردن (با دختر یا زنی)
بستن منعقد شدن سفت شدن (روغن چربی) : روغن ماشین براثر هوای سرد ماسیده، ماست شدن شیر، صورت گرفتن تحقق یافتن: میان آنها آشتی نمی ماسد، یا ماسیدن چیزی برای کسی. فایده ای برای اوداشتن: بعد از این همه زحمت چیزی برای ما نمی ماسد (ماسه)
لاس، لاس زدن، از پی ماده رفتن حیوان نر، دست به گونۀ زن یا دختری کشیدن