جدول جو
جدول جو

معنی پلاسیدنی - جستجوی لغت در جدول جو

پلاسیدنی
آنچه قابل پلاسیدن باشد آنچه تواند پلاسید
تصویری از پلاسیدنی
تصویر پلاسیدنی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلاسیدگی
تصویر پلاسیدگی
حالت و چگونگی پلاسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاسیدگی
تصویر پلاسیدگی
پژمردگی، حالت پژمرده بودن گل و گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاسیدن
تصویر پلاسیدن
پژمردن پژمریدن، رو بفساد نهادن و کهنه شدن میوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاسیدن
تصویر پلاسیدن
پژمرده شدن و از طراوت افتادن گل و گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاسیدن
تصویر پلاسیدن
((پَ دَ))
پژمردن، فاسد شدن میوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرواسیدنی
تصویر پرواسیدنی
در خور بسودن قابل لمس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاسندگی
تصویر پلاسندگی
حالت و چگونگی پلاسنده
فرهنگ لغت هوشیار
دست مالیدن بچیزی برای درک آن دست سودن بسودن پساویدن مجیدن برمجیدن لمس کردن پرواسیدن برماسیدن، یازیدن دراز کردن دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناهیدنی
تصویر پناهیدنی
آنکه قابل پناهیدن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاچیدنی
تصویر پاچیدنی
در خور پاچیدن پاشیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشیدنی
تصویر پاشیدنی
در خور پاشیدنافشاندنیپراکندگی پریشیدنی برافشاندنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالیدنی
تصویر پالیدنی
در خور پالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسیدنی
تصویر پرسیدنی
در خور پرسیدن لایق پرسیدن محتاج پرسیدن محتاج سوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوسیدنی
تصویر پوسیدنی
در خور پوسیدن آنکه بپوسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاسیده
تصویر پلاسیده
پژمرده، کهنه و روبفساد نهاده (میوه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلقیدنی
تصویر پلقیدنی
بر جستنی بیرون جستنی آنچه آماده بر آمدن و بیرون جستن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلغیدنی
تصویر پلغیدنی
بر جستنی بیرون جستنی آنچه آماده بر آمدن و بیرون جستن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاسیده
تصویر پلاسیده
((پَ دِ))
پژمرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلاسیده
تصویر پلاسیده
پژمرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاشیدنی
تصویر پاشیدنی
درخور پاشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاسین
تصویر پلاسین
منسوب به پلاس از پلاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلیدنی
تصویر پلیدنی
نوعی از خربزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاسین
تصویر پلاسین
آنچه از پلاس ساخته شده یا مانند پلاس باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاسیدن
تصویر پاسیدن
پاس دادن، نگهبانی کردن، پاس داشتن، رعایت کردن، لمس کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاسیدن
تصویر لاسیدن
لاس زدن ملاعبه کردن (با دختر یا زنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسیدن
تصویر پاسیدن
((دَ))
نگهبانی کردن، پاس داشتن، مواظبت کردن، لمس کردن، پسودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاسیدن
تصویر لاسیدن
لاس، لاس زدن، از پی ماده رفتن حیوان نر، دست به گونۀ زن یا دختری کشیدن
فرهنگ فارسی عمید