جدول جو
جدول جو

معنی پشکم - جستجوی لغت در جدول جو

پشکم
ایوان و بارگاه پچکم بچکم
تصویری از پشکم
تصویر پشکم
فرهنگ لغت هوشیار
پشکم
بشکم، ایوان، صفه، بارگاه، خانۀ تابستانی
تصویری از پشکم
تصویر پشکم
فرهنگ فارسی عمید
پشکم
((پِ کَ))
ایوان و بارگاه
تصویری از پشکم
تصویر پشکم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشکم
تصویر اشکم
شکم بطن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکم
تصویر بشکم
بارگاه، ایوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرشکم
تصویر پرشکم
بزرگ شکم کلان شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرکم
تصویر پرکم
از کار افتاده، ناچیز شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشیم
تصویر پشیم
پراکندگی، جدائی
فرهنگ لغت هوشیار
مصغر پشم، نوعی شیرینی که از شکر و روغن بو داده بشکل تارهای سفید دراز مانند پشم درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشکی
تصویر پشکی
مجعد بودن جعودت. قسمی مروارید
فرهنگ لغت هوشیار
مالیدن انگشتان در موقع عیش و طرب و رقص که صدایی از آن حادث گردد بشکن
فرهنگ لغت هوشیار
فضله گوسفند و آهو، سرگین گوسفند و اسب وآهو وخرواسترواشتر و گاو آنگاه که سخت مدور باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشکر
تصویر پشکر
جعد موی، موی مجعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشام
تصویر پشام
هر چیز تیره رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشام
تصویر پشام
هر چیز تیره رنگ، تیره فام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکم
تصویر اشکم
شکم، قسمت میانی بدن جانوران که معده، روده ها، کبد و چند عضو دیگر در آن قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشکم
تصویر بشکم
ایوان، صفه، برای مثال از شبستان به بشکم آمد شاه / گشت بشکم ز دلبران چون ماه (رودکی - ۵۴۶)، بارگاه، خانۀ تابستانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشکل
تصویر پشکل
سرگین اسب، الاغ، استر، شتر، گوسفند، بز و آهو که گرد و مانند گلوله باشد، پشگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرکم
تصویر پرکم
بیکار، بیکاره، از کار افتاده، ناچیزشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشمک
تصویر پشمک
نوعی شیرینی، به شکل تارهای سفید دراز شبیه پشم، که از شکر درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکم
تصویر اشکم
((اِ کَ))
شکم، بطن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشکم
تصویر بشکم
((بَ یا بِ کَ))
ایوان، صفه، خانه تابستانی که اطراف آن پنجره و بادگیر داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پچکم
تصویر پچکم
((پِ کَ))
خانه ای که از همه سوی در و پنجره دارد، گرگ، ذئب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشیم
تصویر پشیم
((پَ))
پشیمان، پراکندگی، جدایی، دوری از هم، تفرقه
فرهنگ فارسی معین
((پَ مَ))
نوعی شیرینی از شکر و روغن بو داده که به شکل تارهای سفید و دراز شبیه پشم درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشکل
تصویر پشکل
((پِ کِ))
سرگین گاو و گوسفند و شتر و بز و مانند آن، قرعه ای که چند نفر در میان خود برای تقسیم اسباب و اشیاء یا انجام کاری بیندازند، پشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشام
تصویر پشام
((پَ))
هر چیز تیره رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرکم
تصویر پرکم
((پَ کَ))
بی کار و ناچیز و از کار افتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پچکم
تصویر پچکم
بجکم، ایوان، صفه، بارگاه، خانۀ تابستانی که از همه طرف در و پنجره داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشم
تصویر پشم
موهائی که بر تن حیوانات چون شتر وگوسفند و بز روید
فرهنگ لغت هوشیار
برابر کردن، موافق ساختن جعد موی، موی مجعد. نمی سپید که بامدادان بر دیوارها و سبزی نشیند شبنم ژاله بژ صقیع اپشک افشک. سرگین گاو و گوسفند و شتر و بز و مانند آن پشکل پشکر پشکره پشک، سرگین مگس و زنبور عسل، نرمی و پره های بینی بچش ارنبه، قرعه ای که شریکان در میان خود به جهت تقسیم اسباب و اشیاغ بیندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم
تصویر شکم
بطن و آن جز از بدن که روده ها در آن واقع شده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشک
تصویر پشک
پشکل، سرگین گوسفند، بز، شتر و مانند آن ها، برای مثال گفت جایش را بروب از سنگ و پشک / ور بود تر، ریز بر وی خاک خشک (مولوی - ۲۰۳)
قرعه، تکۀ کاغذ یا چیز دیگر که هنگام تقسیم کردن چیزی به کار ببرند و به وسیلۀ آن سهم و نصیب هرکس را معین کنند یا کاری را به عهدۀ کسی وابگذارند
پشک انداختن: قرعه انداختن، قرعه کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشم
تصویر پشم
موهایی که بر پوست بدن گوسفند، بز، شتر و امثال آن می روید و از آن پارچه های پشمی بافته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکم
تصویر شکم
قسمت میانی بدن جانوران که معده، روده ها، کبد و چند عضو دیگر در آن قرار دارد، کنایه از معده، کنایه از دستگاه گوارش، بخش عقبی بدن حشرات و بندپایان، کنایه از نوبت زایمان،
وعده (غذا) مثلاً یک شکم جوجه کباب، کنایه از درون،
شکم چارپهلو کردن: کنایه از پرخوردن به حدی که شکم بزرگ و چهارگوش شود
فرهنگ فارسی عمید