بچکم. پچکم. ایوان و بارگاه: پدید آرد سخن در خلق عالم بیشی و کمّی چو فردا این سخن گویان برون آیند زین پشکم. ناصرخسرو. این جنبش بیقرار یک حال افتاده در این بلند پشکم. ناصرخسرو. بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم. ناصرخسرو. زین کار که کردی برون ز دستی بر خویشتن ای خر ستون پشکم. ناصرخسرو. یک رش هنوز برنشدستی نه یک بدست پنجاه سال شد که در این سبز پشکمی. ناصرخسرو
بچکم. پچکم. ایوان و بارگاه: پدید آرد سخن در خلق عالم بیشی و کمّی چو فردا این سخن گویان برون آیند زین پشکم. ناصرخسرو. این جنبش بیقرار یک حال افتاده در این بلند پشکم. ناصرخسرو. بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم. ناصرخسرو. زین کار که کردی برون ز دستی بر خویشتن ای خر ستون پشکم. ناصرخسرو. یک رش هنوز برنشدستی نه یک بدست پنجاه سال شد که در این سبز پشکمی. ناصرخسرو
مصغر پشم، حلوائی است مشهور. (برهان قاطع). قسمی شیرینی. حلوائی که با کثرت ورزش و کشش چون موی و پشم سازند. نوعی حلوا یعنی شیرینی که بتارهای سپید از هم جدا باشد: میکشد کشکک بچربی هر زمان مشتاق را می برد پشمک بشیرینی دل عشاق را. بسحاق اطعمه. - پشمک قندی، همان حلوای پشمک را گویند
مصغر پشم، حلوائی است مشهور. (برهان قاطع). قسمی شیرینی. حلوائی که با کثرت ورزش و کشش چون موی و پشم سازند. نوعی حلوا یعنی شیرینی که بتارهای سپید از هم جدا باشد: میکشد کشکک بچربی هر زمان مشتاق را می برد پشمک بشیرینی دل عشاق را. بسحاق اطعمه. - پشمک قندی، همان حلوای پشمک را گویند
ناچیزشده و از کار افتاده و بیکار گشته. (جهانگیری). بیکار و از کار افتاده. (رشیدی). ناچیزشده و از کار رفته و بیکار افتاده. (برهان) : مورکه پر یافت نه پرکم بود پر زدنش ز آنسوی عالم بود. امیرخسرو. ای دانۀ تو داده مرا هردم دم یک مرغ بدام تو چو من پرکم کم چون زلف تو خویش را ببندم کم کم در حلق دلم همی شود مدغم غم. ؟ (از جهانگیری)
ناچیزشده و از کار افتاده و بیکار گشته. (جهانگیری). بیکار و از کار افتاده. (رشیدی). ناچیزشده و از کار رفته و بیکار افتاده. (برهان) : مورکه پر یافت نه پرکم بود پر زدنش ز آنسوی عالم بود. امیرخسرو. ای دانۀ تو داده مرا هردم دم یک مرغ بدام تو چو من پرکم کم چون زلف تو خویش را ببندم کم کم در حلق دلم همی شود مدغم غم. ؟ (از جهانگیری)