پتیاره، زن بدکار، پتیارک، بتیاره زشت و مهیب بدکار بلا، آشوب آسیب، آفت در آیین زردشتی مخلوق اهریمنی که در پی آزار مردم یا تباه ساختن چیزهای خوب و آثار نیکو است، دیو
پتیاره، زن بدکار، پَتیارَک، بَتیارِه زشت و مهیب بدکار بلا، آشوب آسیب، آفت در آیین زردشتی مخلوق اهریمنی که در پی آزار مردم یا تباه ساختن چیزهای خوب و آثار نیکو است، دیو
پشتوان. پشتیبان. پشت و پناه. یاریگر. مددکار. پشتوار: ور همی بیند چرا نبود دلیر پشتدار و جان سپار و چشم سیر. مولوی. نه مار را مدد و پشت دار موسی خواست نه لحظه لحظه ز عین جفا وفا سازد. مولوی (از رشیدی) (از فرهنگ شعوری). ، هر چیز که به او ضخامتی باشد خصوصاً از جنس پوشیدنی. (برهان قاطع)
پشتوان. پشتیبان. پشت و پناه. یاریگر. مددکار. پشتوار: ور همی بیند چرا نبود دلیر پشتدار و جان سپار و چشم سیر. مولوی. نه مار را مدد و پشت دار موسی خواست نه لحظه لحظه ز عین جفا وفا سازد. مولوی (از رشیدی) (از فرهنگ شعوری). ، هر چیز که به او ضخامتی باشد خصوصاً از جنس پوشیدنی. (برهان قاطع)
ملتمس. خواهشگر. - کشتیار کسی شدن، سخت بدو التماس کردن. سخت اصرار و الحاح کردن. نهایت درجه ابرام و اصرار با مهربانی کردن: کشتیار او شدم که بماند گفت حکماً باید بروم. (یادداشت مؤلف)
ملتمس. خواهشگر. - کشتیار کسی شدن، سخت بدو التماس کردن. سخت اصرار و الحاح کردن. نهایت درجه ابرام و اصرار با مهربانی کردن: کشتیار او شدم که بماند گفت حکماً باید بروم. (یادداشت مؤلف)