پشتوان. پشتیبان. پشت و پناه. یاریگر. مددکار. پشتوار: ور همی بیند چرا نبود دلیر پشتدار و جان سپار و چشم سیر. مولوی. نه مار را مدد و پشت دار موسی خواست نه لحظه لحظه ز عین جفا وفا سازد. مولوی (از رشیدی) (از فرهنگ شعوری). ، هر چیز که به او ضخامتی باشد خصوصاً از جنس پوشیدنی. (برهان قاطع)
پشتوان. پشتیبان. پشت و پناه. یاریگر. مددکار. پشتوار: ور همی بیند چرا نبود دلیر پشتدار و جان سپار و چشم سیر. مولوی. نه مار را مدد و پشت دار موسی خواست نه لحظه لحظه ز عین جفا وفا سازد. مولوی (از رشیدی) (از فرهنگ شعوری). ، هر چیز که به او ضخامتی باشد خصوصاً از جنس پوشیدنی. (برهان قاطع)
قوه به انجام رسانیدن کاری آغازکرده. پایداری در اتمام عملی، تکیه گاه. معتمد: و عزالدین حسین خرمیل که والی هراه بود و روی بازار و پشت کار ملک سلاطین. (جهانگشای جوینی). - پشت کار داشتن،داشتن قوه ای که آدمی را به اتمام و انجام کاری دارد. - پشت کاری را گرفتن، پیوسته به آن مشغول بودن. مستمراً به اندیشۀ آن بودن. دنبال کردن کاری را
قوه به انجام رسانیدن کاری آغازکرده. پایداری در اتمام عملی، تکیه گاه. معتمد: و عزالدین حسین خرمیل که والی هراه بود و روی بازار و پشت کار ملک سلاطین. (جهانگشای جوینی). - پشت کار داشتن،داشتن قوه ای که آدمی را به اتمام و انجام کاری دارد. - پشت کاری را گرفتن، پیوسته به آن مشغول بودن. مستمراً به اندیشۀ آن بودن. دنبال کردن کاری را