مقداری باشد از هر چیز که یک کس به پشت تواند برداشت و از جائی بجائی تواند برد و آنرا پشتاره نیز گویند. (از فرهنگ جهانگیری) (غیاث اللغات). آن مقدار باشداز بار که بدوش و پشت برتوان گرفت. (صحاح الفرس). آنچه از بار که یک تن بر پشت دارد. باری کوچک بر پشت کسی. کوله بار. بار. شغنه. حال. وزر. ضمامه. اضمامه. اضباره. (منتهی الارب) : مال بدست کردم تا تو کافردل پشتواره بندی و ببری. (کلیله و دمنه). هرکه را روی چون گلش باید مدتی خار پشتواره کند. عطار. طن ّ، پشتوارۀ نی و هیزم و مانند آن. (منتهی الارب). طوی ّ، پشتواره ای از سلاح و متاع. کاره، پشتوارۀ جامه و طعام. عکم، پشتوارۀ جامه. (منتهی الارب)
مقداری باشد از هر چیز که یک کس به پشت تواند برداشت و از جائی بجائی تواند برد و آنرا پشتاره نیز گویند. (از فرهنگ جهانگیری) (غیاث اللغات). آن مقدار باشداز بار که بدوش و پشت برتوان گرفت. (صحاح الفرس). آنچه از بار که یک تن بر پشت دارد. باری کوچک بر پشت کسی. کوله بار. بار. شُغنه. حال. وِزر. ضِمامه. اضمامه. اضباره. (منتهی الارب) : مال بدست کردم تا تو کافردل پشتواره بندی و ببری. (کلیله و دمنه). هرکه را روی چون گلش باید مدتی خار پشتواره کند. عطار. طُن ّ، پشتوارۀ نی و هیزم و مانند آن. (منتهی الارب). طَوِی ّ، پشتواره ای از سلاح و متاع. کارَه، پشتوارۀ جامه و طعام. عکم، پشتوارۀ جامه. (منتهی الارب)
پشتوان. پشتیبان. پشت و پناه. یاریگر. مددکار. پشتوار: ور همی بیند چرا نبود دلیر پشتدار و جان سپار و چشم سیر. مولوی. نه مار را مدد و پشت دار موسی خواست نه لحظه لحظه ز عین جفا وفا سازد. مولوی (از رشیدی) (از فرهنگ شعوری). ، هر چیز که به او ضخامتی باشد خصوصاً از جنس پوشیدنی. (برهان قاطع)
پشتوان. پشتیبان. پشت و پناه. یاریگر. مددکار. پشتوار: ور همی بیند چرا نبود دلیر پشتدار و جان سپار و چشم سیر. مولوی. نه مار را مدد و پشت دار موسی خواست نه لحظه لحظه ز عین جفا وفا سازد. مولوی (از رشیدی) (از فرهنگ شعوری). ، هر چیز که به او ضخامتی باشد خصوصاً از جنس پوشیدنی. (برهان قاطع)