جدول جو
جدول جو

معنی پشت - جستجوی لغت در جدول جو

پشت
عقب
تصویری از پشت
تصویر پشت
فرهنگ واژه فارسی سره
پشت
قسمت عقب تن از کمر ببالا وبمعنی یار و یاور وپناه
تصویری از پشت
تصویر پشت
فرهنگ لغت هوشیار
پشت
بیرون چیزی و بالای چیزی
عقب، دنبال
یک روی کاغذ یا سند که نوشته نشده باشد،
قسمت عقب تن انسان از شانه تا کمر، بالای دوش حیوان از نزدیکی گردن تا دم
یار، یاور، پناه
پشت پا: مقابل کف پا، عقب پا، پس پا، روی پا، در ورزش در کشتی، فنی که برای زمین زدن حریف به کار می رود و پا را پشت پای او می گذارند و او را به عقب می رانند
پشت پا زدن: کنایه از ترک کردن، اعراض کردن، رو گرداندن، رد کردن و ترک گفتن چیزی، برای مثال غایت آرزو چو دست نداد / پشت پایی زدم بیاسودم (ابن یمین - ۴۷۶)
پشت پرده: کنایه از آنچه پنهانی و دور از چشم دیگران صورت می گیرد، پس پرده
پشت دادن: تکیه دادن به چیزی، برگشتن، رو گردانیدن، پشت به میدان جنگ کردن و گریختن از پیش دشمن، پشت کردن
پشت دوتا: پشت خمیده
پشت سر: عقب سر، پس سر، پشت گردن، در پی
پشت سر هم: یکی پس از دیگری، پی در پی، پیاپی
پشت کردن: تکیه دادن به چیزی، برگشتن، رو گردانیدن، پشت به میدان جنگ کردن و گریختن از پیش دشمن
پشت نمودن: تکیه دادن به چیزی، برگشتن، رو گردانیدن، پشت به میدان جنگ کردن و گریختن از پیش دشمن، پشت کردن
پشت و پناه: کنایه از پشتیبان، حامی، مددکار، یار و یاور، نگهبان
پشت و رو: آستر و رویه، وارونه، واژگونه
پشت و روی: آستر و رویه، وارونه، واژگونه، پشت و رو
تصویری از پشت
تصویر پشت
فرهنگ فارسی عمید
پشت
((پُ))
آن سوی هر چیزی، قسمت عقب هر چیز، مقابل جلو، پشتیبان، یار، صلب، تخم، تخمه، نژاد، نسل، بام، سقف، دنباله، ادامه، مقعد، باطن، مقابل رو
تصویری از پشت
تصویر پشت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشتی
تصویر پشتی
متکا
فرهنگ واژه فارسی سره
هر چیزی که پشت سر بگذارند و بان تکیه دهند و حامی ونگهبان هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشته
تصویر پشته
کوله بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتو
تصویر پشتو
تپانچه ششلول مرطبان سفالین بستوق بشتو بستوی ترشی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
پشت کوچک، نوعی پرش در آب یا زمین و آن چنان باشد که چند معلق در هوا زنند و سپس فرود آیند معلق، جامه کوتاهی که تا کمرگاه باشد و بیشتر مردم گیلان می پوشیدند پشتی کلاپشت کلا پشته کمری عجایبی، مرضی است که عارض اسب و استر و خر میشود چنانکه دانه ها بر دست و پای آنها بر میاید و بسبب آن از رفتار باز میمانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتی
تصویر پشتی
قرارگرفته در پشت چیزی، هر چیزی که پشت سر بگذارند و به آن تکیه بدهند، کنایه از پشت وپناه، حامی، یار و یاور، کنایه از نگهبان، کنایه از حمایت، برای مثال که ایشان به پشتی من جنگ جوی / سوی مرز ایران نهادند روی (فردوسی - لغت نامه - پشتی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشتک
تصویر پشتک
حرکت معلق زدن در آب یا روی زمین، پستک، جامۀ کوتاه و نیم تنۀ نمدی که سابقاً بعضی از سوارکاران و تفنگ داران می پوشیدند
پشتک زدن: معلق وارو زدن در آب یا روی زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشته
تصویر پشته
باری که آن را به پشت بتوان برداشت، پشتواره، کوله بار، تل، تپه، فاصلۀ میان دو چاه، قنات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشتی
تصویر پشتی
((پُ))
هر چیزی که پشت سر گذاشته و به آن تکیه بدهند، کمک، یاور، یاری کردن، کمک کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشته
تصویر پشته
((پُ تِ))
کوله بار، پشتواره، تل، تپه، مقدار باری که بتوان با پشت حمل کرد، فاصله میان دو چاه قنات
فرهنگ فارسی معین
((پَ تُ))
از زبان های ایرانی شرقی که بیشتر در باختر و جنوب افغانستان و شمال باختری پاکستان رواج دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشتک
تصویر پشتک
((پُ تَ))
نوعی پرش در آب یا زمین که چند معلق در هوا زنند و سپس فرود آیند
فرهنگ فارسی معین
زبان بومی مردم افغانستان که شعبه ای از زبان فارسی و مخلوط از لغات فارسی و عربی و هندی است و با الفبای فارسی نوشته می شود
فرهنگ فارسی عمید
ด้านหลัง
دیکشنری فارسی به تایلندی
पीठ से संबंधित
دیکشنری فارسی به هندی