تگرگ، قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، سنگک، ژاله، سنگچه، یخچه، شهنگانه، آب بسته، شخکاسه، سنگرک، پسنگک
تَگَرگ، قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، سَنگَک، ژالِه، سَنگچِه، یَخچِه، شَهَنگانِه، آبِ بَستِه، شَخکاسِه، سَنگرَک، پَسَنگَک
میوه ای کوچک، بیضی شکل با پوست سخت و مغز سبز رنگ، لذیذ، مقوی و روغن دار، دارای ویتامین های ۱b و ۲b که درخت آن در آب و هوای معتدل به ثمر می رسد پستۀ خندان: پسته ای که دهان آن باز باشد، کنایه از دهان معشوق پستۀ زمینی: در علم زیست شناسی بادام زمینی
میوه ای کوچک، بیضی شکل با پوست سخت و مغز سبز رنگ، لذیذ، مقوی و روغن دار، دارای ویتامین های ۱b و ۲b که درخت آن در آب و هوای معتدل به ثمر می رسد پستۀ خندان: پسته ای که دهان آن باز باشد، کنایه از دهان معشوق پستۀ زمینی: در علم زیست شناسی بادام زمینی
نام یکی از دیه های ناحیۀ سراوان بلوچستان. (جغرافیای سیاسی ایران کیهان). و آن در مغرب دزک مکران واقع است. و نام شعبه ای است از طائفۀ ناحیۀ سراوان از طوایف کرمان و بلوچستان، مرکب از پانصد خانوار
نام یکی از دیه های ناحیۀ سراوان بلوچستان. (جغرافیای سیاسی ایران کیهان). و آن در مغرب دزک مکران واقع است. و نام شعبه ای است از طائفۀ ناحیۀ سراوان از طوایف کرمان و بلوچستان، مرکب از پانصد خانوار
پلک. جفن، طعنه و سرزنش و سخنان درشت و نافهمیده گفتن باشد و سخنان کنایه آمیز که استنباط معانی بد از آن توان کرد بکسی گفتن و پلکن هم بنظر رسیده است که بجای ها نون باشد. (برهان قاطع). سخنان گوشه دار. نکوهش
پلک. جَفن، طعنه و سرزنش و سخنان درشت و نافهمیده گفتن باشد و سخنان کنایه آمیز که استنباط معانی بد از آن توان کرد بکسی گفتن و پلکن هم بنظر رسیده است که بجای ها نون باشد. (برهان قاطع). سخنان گوشه دار. نکوهش
نام میوه ای است که درخت آن در نقاط مختلف ایران ازجمله دامغان و قزوین و رفسنجان و اردستان غرس شود و در مراوه تپه بحال وحشی است و پوست آن برای رنگ کردن مصرف میشود. مؤلف قاموس مقدس گوید که آن در اصل از آسیای صغیر بسایر امکنۀ مشرق و اروپای جنوبی انتشار یافت. فستق. بطم اخضر: دهان دارد چو یک پسته لبان دارد به می شسته جهان بر من چنین بسته بدان پسته دهان دارد. شهید (از لغت نامۀ اسدی). منم خوکرده بابوسش چنان چون باز برمسته چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته. رودکی. تو شادمانه و بدخواه تو ز انده و رنج دریده پوست به تن بر، چو مغز پسته، سفال. منجیک. هم از خوردنیها و هر گونه ساز که ما را بباید بروز دراز... همان ارژن و پسته و ناردان بیارد یکی مؤبد کاردان... فردوسی. دو چشمش چو دو نرگس آبگون لبانش چو پسته رخانش چو خون. فردوسی. جز خوی بد فراخ جهانی را بر تو که کرد تنگ تر از پسته. ناصرخسرو. گرچه کشف چو پسته بود سبز و گوژ پشت حاشا که مثل پستۀ خندان شناسمش. خاقانی. بنگر این هر سه ز خامی رسته را جوز را و لوز را و پسته را. (مثنوی). نخود و کشمش و پسته خرک و میوۀ تر قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار. بسحاق. ، دهان معشوق. - پسته بن، درخت پسته. - پستۀ خندان، پستۀ دهان باز: مهرزن بر دهن خنده که در باغ جهان سر خود میخورد آن پسته که خندان باشد. صائب (ازفرهنگ شعوری). - پسته دهان، لقب معشوق: ای بت بادام چشم پسته دهان قندلب در غم عشق تو چیست چارۀ این مستمند. ؟ سوزنی. - پستۀ زمینی، کازو. - پستۀ شکرفشان، کنایه از لب و دهان معشوق است. (برهان قاطع). - پستۀ غالیه، حب البان. (بحر الجواهر). - پسته لب، کنایه از معشوق. - پسته مغز، مغز پسته
نام میوه ای است که درخت آن در نقاط مختلف ایران ازجمله دامغان و قزوین و رفسنجان و اردستان غرس شود و در مراوه تپه بحال وحشی است و پوست آن برای رنگ کردن مصرف میشود. مؤلف قاموس مقدس گوید که آن در اصل از آسیای صغیر بسایر امکنۀ مشرق و اروپای جنوبی انتشار یافت. فِستق. بُطم اخضر: دهان دارد چو یک پسته لبان دارد به می شسته جهان بر من چنین بسته بدان پسته دهان دارد. شهید (از لغت نامۀ اسدی). منم خوکرده بابوسش چنان چون باز برمسته چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته. رودکی. تو شادمانه و بدخواه تو ز انده و رنج دریده پوست به تن بر، چو مغز پسته، سفال. منجیک. هم از خوردنیها و هر گونه ساز که ما را بباید بروز دراز... همان ارژن و پسته و ناردان بیارد یکی مؤبد کاردان... فردوسی. دو چشمش چو دو نرگس آبگون لبانش چو پسته رخانش چو خون. فردوسی. جز خوی بد فراخ جهانی را بر تو که کرد تنگ تر از پسته. ناصرخسرو. گرچه کشف چو پسته بود سبز و گوژ پشت حاشا که مثل پستۀ خندان شناسمش. خاقانی. بنگر این هر سه ز خامی رسته را جوز را و لوز را و پسته را. (مثنوی). نخود و کشمش و پسته خرک و میوۀ تر قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار. بسحاق. ، دهان معشوق. - پسته بن، درخت پسته. - پستۀ خندان، پستۀ دهان باز: مهرزن بر دهن خنده که در باغ جهان سر خود میخورد آن پسته که خندان باشد. صائب (ازفرهنگ شعوری). - پسته دهان، لقب معشوق: ای بت بادام چشم پسته دهان قندلب در غم عشق تو چیست چارۀ این مستمند. ؟ سوزنی. - پستۀ زمینی، کازو. - پستۀ شکرفشان، کنایه از لب و دهان معشوق است. (برهان قاطع). - پستۀ غالیه، حب البان. (بحر الجواهر). - پسته لب، کنایه از معشوق. - پسته مغز، مغز پسته
چه بسیار که. چندانکه: بسکه بر گفته پشیمان بوده ام بسکه بر ناگفته شادان بوده ام. رودکی (از امثال و حکم دهخدا). بسکه بزرگان جهان داده اند خردسران را شرف جاودان. خاقانی. گلگون اشک بسکه دواند به هر طرف آن کس که او کشیده ندارد عنان چشم. سلمان ساوجی. بسکه اندر وی غریب عور رفت صبحدم چون اختران در گور رفت. مولوی. بسکه بوسیدم امسال لب نازک او از لبش جای سخن بوسه چکد از گفتار. قاآنی (از فرهنگ ضیاء). بسکه خاموش نشستم سخن از یادم رفت بسکه ماندم بغریبی وطن از یادم رفت. (امثال و حکم دهخدا). - امثال: بسکه گفتم زبان من فرسود. (امثال و حکم دهخدا). بسکه گفتم زبانم مو برآورد. (امثال و حکم دهخدا). - از بسکه، چندانکه. آنقدر که. ز بسکه، مخفف بسم اﷲ. (آنندراج) : نجسته فقر، سلامت کجا کنی حاصل نگفته بسم، بالحمد چون کنی مبدا. خاقانی. هست امین چار حرف و تاج سه حرف بسم بین هم سه حرف و اﷲ چار. خاقانی. ورق چو کار فروبسته بازنگشاید بهر کتاب که نامش چو بسم عنوان نیست. حیاتی گیلانی (از آنندراج)
چه بسیار که. چندانکه: بسکه بر گفته پشیمان بوده ام بسکه بر ناگفته شادان بوده ام. رودکی (از امثال و حکم دهخدا). بسکه بزرگان جهان داده اند خردسران را شرف جاودان. خاقانی. گلگون اشک بسکه دواند به هر طرف آن کس که او کشیده ندارد عنان چشم. سلمان ساوجی. بسکه اندر وی غریب عور رفت صبحدم چون اختران در گور رفت. مولوی. بسکه بوسیدم امسال لب نازک او از لبش جای سخن بوسه چکد از گفتار. قاآنی (از فرهنگ ضیاء). بسکه خاموش نشستم سخن از یادم رفت بسکه ماندم بغریبی وطن از یادم رفت. (امثال و حکم دهخدا). - امثال: بسکه گفتم زبان من فرسود. (امثال و حکم دهخدا). بسکه گفتم زبانم مو برآورد. (امثال و حکم دهخدا). - از بسکه، چندانکه. آنقدر که. ز بسکه، مخفف بسم اﷲ. (آنندراج) : نجسته فقر، سلامت کجا کنی حاصل نگفته بسم، بالحمد چون کنی مبدا. خاقانی. هست امین چار حرف و تاج سه حرف بسم بین هم سه حرف و اﷲ چار. خاقانی. ورق چو کار فروبسته بازنگشاید بهر کتاب که نامش چو بسم عنوان نیست. حیاتی گیلانی (از آنندراج)
فشنگ که باروت وگلوله در آن ننهاده باشند. غلاف فشنگ بی سرب و باروت یا خالی شده از سرب و باروت پس از تیراندازی. فشن’ که مادۀ سوزنده و گلوله ندارد، پوک. - زغال پوکه، زغال که یکبار آن را افروخته و کشته باشند. پوکه زغال. زغال که یکبار آتش شده بود و بار دیگر آتش و سپس زغال شود. - ، زغالی از چوبهای سست. - مروارید پوکه، مروارید که صلابت و سختی آن بواسطۀ کهنگی و مرور زمان بر او بشده باشد
فشنگ که باروت وگلوله در آن ننهاده باشند. غلاف فشنگ بی سرب و باروت یا خالی شده از سرب و باروت پس از تیراندازی. فشن’ که مادۀ سوزنده و گلوله ندارد، پوک. - زغال پوکه، زغال که یکبار آن را افروخته و کشته باشند. پوکه زغال. زغال که یکبار آتش شده بود و بار دیگر آتش و سپس زغال شود. - ، زغالی از چوبهای سست. - مروارید پوکه، مروارید که صلابت و سختی آن بواسطۀ کهنگی و مرور زمان بر او بشده باشد
نام شهری است کرسی و مرکز ایالتی بهمین نام در ملتقای رود پسکوه و لیکایه دارای 52 هزار تن سکنه. خانه های این شهر از چوب است و ایالت پسکو از شمال به ایالت پطرزبورگ و نووگراد محدود است واز جانب شرق به توار و اسملینسک و از سمت جنوب به ایالت وی توسک و از غرب به ایالت ریگا، طول آن 340 و عرض 225 هزارگز است و سکنۀ آن نزدیک 800 هزار تن است. و چون اراضی آنجا نهایت حاصل خیز است می توان محصولات بسیار از آنجا بدست آورد. (از قاموس الاعلام ترکی)
نام شهری است کرسی و مرکز ایالتی بهمین نام در ملتقای رود پسکوه و لیکایه دارای 52 هزار تن سکنه. خانه های این شهر از چوب است و ایالت پسکو از شمال به ایالت پطرزبورگ و نووگراد محدود است واز جانب شرق به توار و اسملینسک و از سمت جنوب به ایالت وی توسک و از غرب به ایالت ریگا، طول آن 340 و عرض 225 هزارگز است و سکنۀ آن نزدیک 800 هزار تن است. و چون اراضی آنجا نهایت حاصل خیز است می توان محصولات بسیار از آنجا بدست آورد. (از قاموس الاعلام ترکی)
درختی از تیره سماقیها که دسته مخصوص را تشکیل میدهد. این درخت دو پایه است و بحالت خود رو در سوریه و افغانستان میروید (در ایران نیز در قسمتهای شمال خراسان بصورت وحشی دیده میشود) و در کرمان آذربایجان قزوین و دامغان بفراوانی کشت میگردد. یا مغز پسته. مغز میوه درخت پسته که خوراکی است و نوعی از آجیل میباشد و مطبوع است، دهان معشوق. یا پسته زمینی. گیاهی از تیره پروانه واران جزو دسته اسپرسها که علفی و یک ساله است و ساقه اش بارتفاع 30 تا 50 سانتیمتر میرسد. گل آن زرد و دارای خطوط قرمز است
درختی از تیره سماقیها که دسته مخصوص را تشکیل میدهد. این درخت دو پایه است و بحالت خود رو در سوریه و افغانستان میروید (در ایران نیز در قسمتهای شمال خراسان بصورت وحشی دیده میشود) و در کرمان آذربایجان قزوین و دامغان بفراوانی کشت میگردد. یا مغز پسته. مغز میوه درخت پسته که خوراکی است و نوعی از آجیل میباشد و مطبوع است، دهان معشوق. یا پسته زمینی. گیاهی از تیره پروانه واران جزو دسته اسپرسها که علفی و یک ساله است و ساقه اش بارتفاع 30 تا 50 سانتیمتر میرسد. گل آن زرد و دارای خطوط قرمز است