جدول جو
جدول جو

معنی پوکه

پوکه((کِ))
غلاف فشنگ بی سرب و باروت، فشنگ که ماده سوزنده ندارد، پوک، زغال پوک
تصویری از پوکه
تصویر پوکه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پوکه

پوکه

پوکه
غلاف فلزی فشنگ که باروت و گلولۀ آن خالی شده باشد، هر چیز پوک مثلاً زغال پوکه
پوکه
فرهنگ فارسی عمید

پوکه

پوکه
فشنگ که باروت وگلوله در آن ننهاده باشند. غلاف فشنگ بی سرب و باروت یا خالی شده از سرب و باروت پس از تیراندازی. فشن’ که مادۀ سوزنده و گلوله ندارد، پوک.
- زغال پوکه، زغال که یکبار آن را افروخته و کشته باشند. پوکه زغال. زغال که یکبار آتش شده بود و بار دیگر آتش و سپس زغال شود.
- ، زغالی از چوبهای سست.
- مروارید پوکه، مروارید که صلابت و سختی آن بواسطۀ کهنگی و مرور زمان بر او بشده باشد
لغت نامه دهخدا