پامچال، نام گیاه و گل آن با برگ های درشت و ستبر و شاخه های کوتاه که از میان آن ها ساقه ای به بلندی ۲۰ سانتی متر بالا می رود و بر سر آن گل های زیبا به رنگ های مختلف سرخ، زرد و سفید شکفته می شود و بر چند نوع است، زهر الرّبیع، پریمولا، گل نوروز
پامچال، نام گیاه و گل آن با برگ های درشت و ستبر و شاخه های کوتاه که از میان آن ها ساقه ای به بلندی ۲۰ سانتی متر بالا می رود و بر سر آن گل های زیبا به رنگ های مختلف سرخ، زرد و سفید شکفته می شود و بر چند نوع است، زَهرُ الرَّبیع، پِریمولا، گُلِ نُوروز
کسی که از پیران یا کودکان مراقبت می کند، کسی که در بیمارستان از بیماری مواظبت می کند، خدمتکار، غلام، کنیز، مطیع، فرمانبردار، برای مثال پرستار امرش همه چیز و کس / بنی آدم و مرغ و مور و مگس (سعدی۱ - ۳۴)
کسی که از پیران یا کودکان مراقبت می کند، کسی که در بیمارستان از بیماری مواظبت می کند، خدمتکار، غلام، کنیز، مطیع، فرمانبردار، برای مِثال پرستار امرش همه چیز و کس / بنی آدم و مرغ و مور و مگس (سعدی۱ - ۳۴)
کسی که جن داشته باشد، جن زده، دیوانه، مجنون، دختری که پری افسا او را واسطۀ ارتباط خود با جن و پری قرار دهد، برای مثال چون پری داران درخت گل همی لرزد به باد / چون پری بندان بر او بلبل همی افسون کند (قطران - ۸۳)
کسی که جن داشته باشد، جن زده، دیوانه، مجنون، دختری که پری افسا او را واسطۀ ارتباط خود با جن و پری قرار دهد، برای مِثال چون پری داران درخت گل همی لرزد به باد / چون پری بندان بر او بلبل همی افسون کند (قطران - ۸۳)
نام موضعی به هشت فرسنگی باجروان و شش فرسنگی جوی نو. سر راه محمودآبادگاوباری به باجروان. (نزهه القلوب چ اروپا ج 3 ص 181). از نواحی اران و موغان و از اقلیم و پنجم. آن را امیری پیله سوار نام از امرای آل بویه ساخته بوده است ودر زمان حمداﷲ مستوفی به قدر دیهی از آن مانده بود و آبش از رود باجروان و حاصلش غله بوده است. و نیز رجوع به ص 99 و 102 و 120 و 136 تاریخ غازان خان شود
نام موضعی به هشت فرسنگی باجروان و شش فرسنگی جوی نو. سر راه محمودآبادگاوباری به باجروان. (نزهه القلوب چ اروپا ج 3 ص 181). از نواحی اران و موغان و از اقلیم و پنجم. آن را امیری پیله سوار نام از امرای آل بویه ساخته بوده است ودر زمان حمداﷲ مستوفی به قدر دیهی از آن مانده بود و آبش از رود باجروان و حاصلش غله بوده است. و نیز رجوع به ص 99 و 102 و 120 و 136 تاریخ غازان خان شود
مبلغ دین مسیح در ارمنستان، پسر آناگ قاتل خسرو اشکانی پادشاه ارمنستان که با اردشیر بابکان همدست بود. مرگ او بدین شکل بود که گریوار را بدم یک اسب وحشی بسته آن را درکنار دریای شمالی در جلگه ای موسوم به وادنه آ رها کردند. بدین ترتیب مبلغ جوان پرهیزکار هلاک شد. رجوع به ایران باستان ص 2615 و 2619 و 2622 و گرگوار شود
مبلغ دین مسیح در ارمنستان، پسر آناگ قاتل خسرو اشکانی پادشاه ارمنستان که با اردشیر بابکان همدست بود. مرگ او بدین شکل بود که گریوار را بدم یک اسب وحشی بسته آن را درکنار دریای شمالی در جلگه ای موسوم به وادنه آ رها کردند. بدین ترتیب مبلغ جوان پرهیزکار هلاک شد. رجوع به ایران باستان ص 2615 و 2619 و 2622 و گرگوار شود
شخصی که تسخیر جن کند. جن گیر. پری افسای. پری سای. پری بند. عزائم کننده پری. معزّم. افسونگر. افسون خوان. جادو: وهرکس را که رنجی باشد یا بیمار شود ضیافت کنند و پری خوان را بخوانند و رقصها کنند. (جهانگشای جوینی). فسون بخوانم و بر روی آن پری بدمم از آنکه کار پریخوان همیشه افسون است. مولوی. من شخص پریدارم من مرد پریخوانم. مولوی. هم چنانکه پریخوان در حال که افسون در شیشه خواند پری در شیشه رونماید. (بهاءالدین ولد). مرا بر خاتونی تعلق شده بود و خود را بر صفت پریخوانان می کردم و چشم می پوشیدم و میگفتم ارواح چنین میگویند. (انیس الطالبین و عدهالسالکین صلاح بن مبارک بخاری). پری خانه سازیم بتخانه را پریخوان در آن پیر کاشانه را. هاتفی
شخصی که تسخیر جن کند. جن گیر. پری افسای. پری سای. پری بند. عزائم کننده پری. معزّم. افسونگر. افسون خوان. جادو: وهرکس را که رنجی باشد یا بیمار شود ضیافت کنند و پری خوان را بخوانند و رقصها کنند. (جهانگشای جوینی). فسون بخوانم و بر روی آن پری بدمم از آنکه کار پریخوان همیشه افسون است. مولوی. من شخص پریدارم من مرد پریخوانم. مولوی. هم چنانکه پریخوان در حال که افسون در شیشه خواند پری در شیشه رونماید. (بهاءالدین ولد). مرا بر خاتونی تعلق شده بود و خود را بر صفت پریخوانان می کردم و چشم می پوشیدم و میگفتم ارواح چنین میگویند. (انیس الطالبین و عدهالسالکین صلاح بن مبارک بخاری). پری خانه سازیم بتخانه را پریخوان در آن پیر کاشانه را. هاتفی
آنکه جن او را گرفته باشد جن دار جن گرفته پی گرفته، جمع پریداران، دختری دوشیزه که زنان جادو افسانها خوانده بر او دمند تا پری در بدن او در آید و آن اثنا از مغیبات خبر دهد، دیوانه مجنون، جا و مقام دیو
آنکه جن او را گرفته باشد جن دار جن گرفته پی گرفته، جمع پریداران، دختری دوشیزه که زنان جادو افسانها خوانده بر او دمند تا پری در بدن او در آید و آن اثنا از مغیبات خبر دهد، دیوانه مجنون، جا و مقام دیو