هرگز. معاذاﷲ. پرگس. دورباد. مبادا. (نسخه ای از فرهنگ اسدی). بمعنی معاذاﷲ است که در مقام انکار باشد یعنی مبادا که چنین باد. چون معاذاﷲ بود و مبادا بود. (فرهنگ اسدی چ طهران). خدای ناکرده. حاشا: تشتر راد خوانمت پرگست او چو تو کی بود بگاه عطا. دقیقی. رودکی استاد شاعران جهان بود صدیک از وی توئی کسائی ؟ پرگست. کسائی. بهمت چون فلک عالی بصورت همچو مه رخشا فلک چون او بود پرگست مه چون او بود حاشا. قطران. ، دور: ابوسعد آنکه از گیتی بدو پرگست شد بدها مظفر آنکه شمشیرش ببرد از دشمنان پروا. دقیقی. سخنها که گفتی تو پرگست باد دل وجان آن بدکنش پست باد. فردوسی. بدو گفت پرگست باد این سخن گر ایدون که این رزم گردد کهن پراکنده گردد بجنگ این سپاه نگه کن کنون تا کدام است راه. فردوسی. این کلمه در کتاب مینوخرد فصل 53 فقرۀ 7 آمده و وست آنرا، بهر صورت. بهرحال. طوری. قسمی. معنی کرده است و فقرۀ مذکور از مینوخرد چنین است: ’ااگرپرگست اندریزتان مینویان اگیتیان امردمان اگاوان اگوسپندان اسکان اسک سردگان ااوردام ادهشن هرمزد خدای جست ایستد...’ و این کلمه را بصور دیگری چون: یرگست، ترگست، نرگست، برگشت، برگشته، برگس، برگست، پرگس، یرگس نیز ضبط کرده اند. رجوع به هر یک از آن کلمات در ردیف خود شود
هرگز. معاذاﷲ. پرگس. دورباد. مبادا. (نسخه ای از فرهنگ اسدی). بمعنی معاذاﷲ است که در مقام انکار باشد یعنی مبادا که چنین باد. چون معاذاﷲ بود و مبادا بود. (فرهنگ اسدی چ طهران). خدای ناکرده. حاشا: تشتر راد خوانمت پرگست او چو تو کی بود بگاه عطا. دقیقی. رودکی استاد شاعران جهان بود صدیک از وی توئی کسائی ؟ پرگست. کسائی. بهمت چون فلک عالی بصورت همچو مه رخشا فلک چون او بود پرگست مه چون او بود حاشا. قطران. ، دور: ابوسعد آنکه از گیتی بدو پرگست شد بدها مظفر آنکه شمشیرش ببرد از دشمنان پروا. دقیقی. سخنها که گفتی تو پرگست باد دل وجان آن بدکنش پست باد. فردوسی. بدو گفت پرگست باد این سخن گر ایدون که این رزم گردد کهن پراکنده گردد بجنگ این سپاه نگه کن کنون تا کدام است راه. فردوسی. این کلمه در کتاب مینوخرد فصل 53 فقرۀ 7 آمده و وِست آنرا، بهر صورت. بهرحال. طوری. قسمی. معنی کرده است و فقرۀ مذکور از مینوخرد چنین است: ’اُاگرپرگست اندریزتان مینویان اُگیتیان اُمردمان اُگاوان اُگوسپندان اُسکان اُسک سردگان اُاَوَردام اُدهشن هرمزد خدای جست ایستد...’ و این کلمه را بصور دیگری چون: یرگست، ترگست، نرگست، برگشت، برگشته، برگس، برگست، پرگس، یرگس نیز ضبط کرده اند. رجوع به هر یک از آن کلمات در ردیف خود شود
یرگس. حنان اﷲ. حاش للّه. حاشا. دورا. دوربادا. معاذاﷲ. (صحیح آن پرگست است). (یادداشت مؤلف) : پس این زنان گفتند حاش للّه ماهو بشر (قرآن کریم) ، یرگست باد از این که مردم است مگر فرشته است گرامی. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). رودکی استاد شاعران زمان بود صد یک از ایشان تویی کسایی یرگست. کسایی. بدخواه تو خواهد که چو تو باشد یرگست هرگز نشود سنگ سیه لؤلؤ شهوار. فرخی. یرگست باد بر همه کردارهای بد آنک به نسبت نبیی مصطفی بود. غواص. ، {{صفت}} دور. (یادداشت مؤلف) : ابوسعد آنکه از گیتی بدو یرگست شد بدها مظفر آنکه شمشیرش ببرد از دشمنان پروا. دقیقی
یرگس. حنان اﷲ. حاش للّه. حاشا. دورا. دوربادا. معاذاﷲ. (صحیح آن پرگست است). (یادداشت مؤلف) : پس این زنان گفتند حاش للّه ماهو بشر (قرآن کریم) ، یرگست باد از این که مردم است مگر فرشته است گرامی. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). رودکی استاد شاعران زمان بود صد یک از ایشان تویی کسایی یرگست. کسایی. بدخواه تو خواهد که چو تو باشد یرگست هرگز نشود سنگ سیه لؤلؤ شهوار. فرخی. یرگست باد بر همه کردارهای بد آنک به نسبت نبیی مصطفی بود. غواص. ، {{صِفَت}} دور. (یادداشت مؤلف) : ابوسعد آنکه از گیتی بدو یرگست شد بدها مظفر آنکه شمشیرش ببرد از دشمنان پروا. دقیقی
بمعنی معاذاﷲ. (فرهنگ اسدی چ طهران و نسخۀ نخجوانی) پرگست. دورباد. هرگز: گرچه نامردمیست، مهر و وفاش بشود هیچ از این دلم، پرگس. رودکی. ناگاه صوت طبل قافله آمد گفتم آواز طبل نامد (آمد) پرگس. غضایری (از فرهنگ اسدی نخجوانی). و رجوع به پرگست شود
بمعنی معاذاﷲ. (فرهنگ اسدی چ طهران و نسخۀ نخجوانی) پرگست. دورباد. هرگز: گرچه نامردمیست، مهر و وفاش بشود هیچ از این دلم، پرگس. رودکی. ناگاه صوت طبل قافله آمد گفتم آواز طبل نامد (آمد) پرگس. غضایری (از فرهنگ اسدی نخجوانی). و رجوع به پرگست شود
در اصطلاح بانکی مستعمل در فارسی، اعتراض قانونی بر خودداری از پرداخت سندی که تعهد کرده باشند: چون حواله و سفته ای. و این کلمه اصل کلمه پرتست باشد که در اصطلاح بانکی و تجاری متداول است. رجوع به پرتست شود
در اصطلاح بانکی مستعمل در فارسی، اعتراض قانونی بر خودداری از پرداخت سندی که تعهد کرده باشند: چون حواله و سفته ای. و این کلمه اصل کلمه پرتست باشد که در اصطلاح بانکی و تجاری متداول است. رجوع به پرتست شود
برگس. پرگس. پرگست. به معنی برگس است که معاذاﷲ و خدا نکند باشد. (از برهان) (از هفت قلزم) (از آنندراج). حاشا. حاش. (حبیش تفلیسی). مباد. معاذاﷲ. دور. دور باد. (یادداشت دهخدا). رجوع به برگس شود: رودکی ار قطب شاعران جهان بود سد ز یکی آر، زو کسائی برگست خاک کف پای رودکی نسزی تو هم بشوی کو بشد چه خائی برغست. کسائی. رودکی استاد شاعران جهان بود صدیک از او تویی کسائی ؟ برگست. کسائی. بهمت چون فلک عالی بصورت چون مه رخشا فلک چون او بود برگست و مه چون او بود حاشا. قطران. برگست من نگفتم داءالشیخ من تحت، آن پسر مناذر گفت. (اغانی). کسی چو او بود در ملک ؟ هیهات شهی چون او بودبر تخت ؟ برگست. صاحب فرهنگ منظومه. - برگست باد، حاش ﷲ. (یادداشت دهخدا) : برگست باد بر همه کردارهای بد آنک او به نسبت نبی مصطفی بود. غواص. فلما رأینه أکبرنه و قطعن أیدیهن و قلن حاش ﷲ ما هذا بشراً، اًن هذا اًلا ملک کریم. (قرآن 12 / 31) ، پس این زنان گفتند حاش ﷲ برگست باد از این که مردم است مگر فرشته است گرامی بدین نیکوئی. (ترجمه تفسیر طبری). سخنها که گفتی تو برگست باد دل و جان آن بدکنش گست باد. فردوسی
برگس. پرگس. پرگست. به معنی برگس است که معاذاﷲ و خدا نکند باشد. (از برهان) (از هفت قلزم) (از آنندراج). حاشا. حاش. (حبیش تفلیسی). مباد. معاذاﷲ. دور. دور باد. (یادداشت دهخدا). رجوع به برگس شود: رودکی ار قطب شاعران جهان بود سد ز یکی آر، زو کسائی برگست خاک کف پای رودکی نسزی تو هم بشوی کو بشد چه خائی برغست. کسائی. رودکی استاد شاعران جهان بود صدیک از او تویی کسائی ؟ برگست. کسائی. بهمت چون فلک عالی بصورت چون مه رخشا فلک چون او بود برگست و مه چون او بود حاشا. قطران. برگست من نگفتم داءالشیخ من تحت، آن پسر مناذر گفت. (اغانی). کسی چو او بود در ملک ؟ هیهات شهی چون او بودبر تخت ؟ برگست. صاحب فرهنگ منظومه. - برگست باد، حاش ﷲ. (یادداشت دهخدا) : برگست باد بر همه کردارهای بد آنک او به نسبت نبی مصطفی بود. غواص. فلما رأینه أکبرنه و قطعن أیدیهن و قلن حاش ﷲ ما هذا بشراً، اًن هذا اًلا ملک کریم. (قرآن 12 / 31) ، پس این زنان گفتند حاش ﷲ برگست باد از این که مردم است مگر فرشته است گرامی بدین نیکوئی. (ترجمه تفسیر طبری). سخنها که گفتی تو برگست باد دل و جان آن بدکنش گست باد. فردوسی
مارسل. درام نویس و مؤلف رمان از مردم فرانسه. مولد او بسال 1862 م. در پاریس و وفاتش بسال 1941 میلادی بود. از تألیفات اوست: دمی ویرژها. نامه های زنان. ویرژ فورتها. وی عضو فرهنگستان فرانسه بود
مارسل. درام نویس و مؤلف رمان از مردم فرانسه. مولد او بسال 1862 م. در پاریس و وفاتش بسال 1941 میلادی بود. از تألیفات اوست: دمی ویرژها. نامه های زنان. ویرژ فورتها. وی عضو فرهنگستان فرانسه بود
هرگز، مبادا، حاشا، معاذالله، پرگس، (بهمت چون فلک عالی بصورت همچو مه رخشا فلک چون او بود ک پر گست، مه چون او (قطران) یا پر گست باد، دور باد، (سخنها که گفتی تو پر گست باد، دل و جان از آن بد کنش پست باد خ) (فردوسی)
هرگز، مبادا، حاشا، معاذالله، پرگس، (بهمت چون فلک عالی بصورت همچو مه رخشا فلک چون او بود ک پر گست، مه چون او (قطران) یا پر گست باد، دور باد، (سخنها که گفتی تو پر گست باد، دل و جان از آن بد کنش پست باد خ) (فردوسی)
اگر مدیون برات یا سفته ای را که واخواست داشته باشد تا ده روز بعد از انقضای مدت نپردازد داین یا بستانکار بوسیله دادگاه اعتراض نامه ای بمدیون فرستد و ویرا بتعقیب در دادگاه تهدید کند. این عمل را پرتست کردن (واخواست کردن) نامند واخواست اعتراض
اگر مدیون برات یا سفته ای را که واخواست داشته باشد تا ده روز بعد از انقضای مدت نپردازد داین یا بستانکار بوسیله دادگاه اعتراض نامه ای بمدیون فرستد و ویرا بتعقیب در دادگاه تهدید کند. این عمل را پرتست کردن (واخواست کردن) نامند واخواست اعتراض