جدول جو
جدول جو

معنی پرگست - جستجوی لغت در جدول جو

پرگست
پناه بر خدا، حاشا، هرگز، معاذ اللّه، پرگس، برگست، عیاذا بالله، برای مثال رودکی استاد شاعران جهان بود / صدیک از او تویی کسائی؟ پرگست (کسائی - ۴۹)
تصویری از پرگست
تصویر پرگست
فرهنگ فارسی عمید
پرگست(پَ گَ)
هرگز. معاذاﷲ. پرگس. دورباد. مبادا. (نسخه ای از فرهنگ اسدی). بمعنی معاذاﷲ است که در مقام انکار باشد یعنی مبادا که چنین باد. چون معاذاﷲ بود و مبادا بود. (فرهنگ اسدی چ طهران). خدای ناکرده. حاشا:
تشتر راد خوانمت پرگست
او چو تو کی بود بگاه عطا.
دقیقی.
رودکی استاد شاعران جهان بود
صدیک از وی توئی کسائی ؟ پرگست.
کسائی.
بهمت چون فلک عالی بصورت همچو مه رخشا
فلک چون او بود پرگست مه چون او بود حاشا.
قطران.
، دور:
ابوسعد آنکه از گیتی بدو پرگست شد بدها
مظفر آنکه شمشیرش ببرد از دشمنان پروا.
دقیقی.
سخنها که گفتی تو پرگست باد
دل وجان آن بدکنش پست باد.
فردوسی.
بدو گفت پرگست باد این سخن
گر ایدون که این رزم گردد کهن
پراکنده گردد بجنگ این سپاه
نگه کن کنون تا کدام است راه.
فردوسی.
این کلمه در کتاب مینوخرد فصل 53 فقرۀ 7 آمده و وست آنرا، بهر صورت. بهرحال. طوری. قسمی. معنی کرده است و فقرۀ مذکور از مینوخرد چنین است: ’ااگرپرگست اندریزتان مینویان اگیتیان امردمان اگاوان اگوسپندان اسکان اسک سردگان ااوردام ادهشن هرمزد خدای جست ایستد...’ و این کلمه را بصور دیگری چون: یرگست، ترگست، نرگست، برگشت، برگشته، برگس، برگست، پرگس، یرگس نیز ضبط کرده اند. رجوع به هر یک از آن کلمات در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
پرگست((پَ گَ))
پرگس، هرگز، مبادا، دور باد
تصویری از پرگست
تصویر پرگست
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برگست
تصویر برگست
پناه بر خدا، حاشا، هرگز، معاذ اللّه، پرگست، پرگس، عیاذا بالله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرست
تصویر پرست
پرستیدن، پسوند متصل به واژه به معنای پرستنده مثلاً خداپرست، بت پرست، آتش پرست، می پرست، آفتاب پرست، ستاره پرست، خودپرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگس
تصویر پرگس
پناه بر خدا، حاشا، هرگز، معاذ اللّه، پرگست، برگست، عیاذا بالله
فرهنگ فارسی عمید
(یَ گَ)
یرگس. حنان اﷲ. حاش للّه. حاشا. دورا. دوربادا. معاذاﷲ. (صحیح آن پرگست است). (یادداشت مؤلف) : پس این زنان گفتند حاش للّه ماهو بشر (قرآن کریم) ، یرگست باد از این که مردم است مگر فرشته است گرامی. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی).
رودکی استاد شاعران زمان بود
صد یک از ایشان تویی کسایی یرگست.
کسایی.
بدخواه تو خواهد که چو تو باشد یرگست
هرگز نشود سنگ سیه لؤلؤ شهوار.
فرخی.
یرگست باد بر همه کردارهای بد
آنک به نسبت نبیی مصطفی بود.
غواص.
،
{{صفت}} دور. (یادداشت مؤلف) :
ابوسعد آنکه از گیتی بدو یرگست شد بدها
مظفر آنکه شمشیرش ببرد از دشمنان پروا.
دقیقی
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
پرستنده و پرستار باشد و شخصی را نیز گویند که در وهم و پندار خود یعنی در فکر وخیال خود مانده باشد. (برهان). برای کلمات مرکبۀ باپرست ذیل رجوع به ردیف و ردۀ همین کلمات شود: بت پرست. آتش پرست. می پرست. خداپرست. پول پرست. دینارپرست. کعبه پرست. عیال پرست. آفتاب پرست. عناصرپرست. ستاره پرست. باده پرست. زن پرست. شکم پرست. دین پرست. (فردوسی). صنم پرست. زنارپرست. حق پرست. روزی پرست. (فردوسی). خاقان پرست. (فردوسی). درپرست. (فردوسی). خسروپرست. (فردوسی). جادوپرست. (فردوسی). چلیپاپرست. (فردوسی). بوی پرست. آذرپرست. مارپرست. ایزدپرست. (فردوسی). صورت پرست. (فردوسی). سپهبدپرست. (فردوسی). سرپرست. (فردوسی). قیصرپرست. (فردوسی). یزدان پرست. (فردوسی). شاه پرست. خودپرست. وطن پرست. خیال پرست. نوع پرست. تن پرست. رحم پرست. جمال پرست. اجنبی پرست. بیگانه پرست. شهرت پرست. شهوت پرست. ظاهرپرست. (حافظ). گل پرست. گاوپرست. گوساله پرست. خورشیدپرست. وهم پرست. اوهام پرست. کهنه پرست. مرده پرست. سایه پرست. معشوقه پرست. یگانه پرست. حسن پرست. خاج پرست. صلیب پرست. آلمان پرست. انگلیس پرست. ایران پرست. بادپرست. ترک پرست. روس پرست. شوی پرست. عنصرپرست. فرانسه پرست. گنگ پرست (رود...). گورپرست. منفعت پرست. نفعپرست. نیل پرست. شاهدپرست. ساده پرست. (غلامباره). گزپرست. (فردوسی). زرپرست. مهترپرست. (فردوسی). کهترپرست. مهمان پرست. (فردوسی). شه پرست. مسیح پرست. مقام پرست. ناموس پرست. دون پرست. مردم پرست. (ابوسلیک)
لغت نامه دهخدا
(پْرِ / پِ رِ)
نام گروهی که امیر آنان اکسی کانوس بود (دیودور در ترجمه اسکندر مقدونی از ایران باستان ج 2 ص 1842)
لغت نامه دهخدا
(پَ گَ)
بمعنی معاذاﷲ. (فرهنگ اسدی چ طهران و نسخۀ نخجوانی) پرگست. دورباد. هرگز:
گرچه نامردمیست، مهر و وفاش
بشود هیچ از این دلم، پرگس.
رودکی.
ناگاه صوت طبل قافله آمد
گفتم آواز طبل نامد (آمد) پرگس.
غضایری (از فرهنگ اسدی نخجوانی).
و رجوع به پرگست شود
لغت نامه دهخدا
(رُ تِ)
در اصطلاح بانکی مستعمل در فارسی، اعتراض قانونی بر خودداری از پرداخت سندی که تعهد کرده باشند: چون حواله و سفته ای. و این کلمه اصل کلمه پرتست باشد که در اصطلاح بانکی و تجاری متداول است. رجوع به پرتست شود
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ)
برگس. پرگس. پرگست. به معنی برگس است که معاذاﷲ و خدا نکند باشد. (از برهان) (از هفت قلزم) (از آنندراج). حاشا. حاش. (حبیش تفلیسی). مباد. معاذاﷲ. دور. دور باد. (یادداشت دهخدا). رجوع به برگس شود:
رودکی ار قطب شاعران جهان بود
سد ز یکی آر، زو کسائی برگست
خاک کف پای رودکی نسزی تو
هم بشوی کو بشد چه خائی برغست.
کسائی.
رودکی استاد شاعران جهان بود
صدیک از او تویی کسائی ؟ برگست.
کسائی.
بهمت چون فلک عالی بصورت چون مه رخشا
فلک چون او بود برگست و مه چون او بود حاشا.
قطران.
برگست من نگفتم داءالشیخ من تحت، آن پسر مناذر گفت. (اغانی).
کسی چو او بود در ملک ؟ هیهات
شهی چون او بودبر تخت ؟ برگست.
صاحب فرهنگ منظومه.
- برگست باد، حاش ﷲ. (یادداشت دهخدا) :
برگست باد بر همه کردارهای بد
آنک او به نسبت نبی مصطفی بود.
غواص.
فلما رأینه أکبرنه و قطعن أیدیهن و قلن حاش ﷲ ما هذا بشراً، اًن هذا اًلا ملک کریم. (قرآن 12 / 31) ، پس این زنان گفتند حاش ﷲ برگست باد از این که مردم است مگر فرشته است گرامی بدین نیکوئی. (ترجمه تفسیر طبری).
سخنها که گفتی تو برگست باد
دل و جان آن بدکنش گست باد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پْرِ / پِ رِ وُ)
مارسل. درام نویس و مؤلف رمان از مردم فرانسه. مولد او بسال 1862 م. در پاریس و وفاتش بسال 1941 میلادی بود. از تألیفات اوست: دمی ویرژها. نامه های زنان. ویرژ فورتها. وی عضو فرهنگستان فرانسه بود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرست
تصویر پرست
در ترکیب بجای (پرستنده) آید: بت پرست خود پرست شهوت پرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرگست
تصویر یرگست
حاش الله، حاشا، دوربادا
فرهنگ لغت هوشیار
هرگز، مبادا، حاشا، معاذالله، پرگس، (بهمت چون فلک عالی بصورت همچو مه رخشا فلک چون او بود ک پر گست، مه چون او (قطران) یا پر گست باد، دور باد، (سخنها که گفتی تو پر گست باد، دل و جان از آن بد کنش پست باد خ) (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
اگر مدیون برات یا سفته ای را که واخواست داشته باشد تا ده روز بعد از انقضای مدت نپردازد داین یا بستانکار بوسیله دادگاه اعتراض نامه ای بمدیون فرستد و ویرا بتعقیب در دادگاه تهدید کند. این عمل را پرتست کردن (واخواست کردن) نامند واخواست اعتراض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرتست
تصویر پرتست
((پُ رُ تِ))
بازخواست، اعتراض، برگشت، اعتراض دارنده چک یا برات هنگامی که با عدم وصول روبرو شود، واخواست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرگستردن
تصویر پرگستردن
((پَ گُ تَ دَ))
بال گشودن، پرگشادن، فروتنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تعداد ساقه های نشا را جهت نشاندن در شالی زار از حد متعارف
فرهنگ گویش مازندرانی
برخیز بلند شو، بایست
فرهنگ گویش مازندرانی