مملو. انباشته. ممتلی: وزان پس بفرمود کان جام زرد بیارند پرکرده از آب سرد. فردوسی. ز دینار پرکرده ده چرم گاو سه ساله فرستاده بد باژ و ساو. فردوسی. گشاد آن در گنج پرکرده جم بداد او سپه را دو ساله درم. فردوسی. - کار پرکرده، کاری که مراراً کرده باشند: گفت پر کرد شهریار این کار کار پرکرده کی بود دشوار. نظامی
مملو. انباشته. ممتلی: وزان پس بفرمود کان جام زرد بیارند پرکرده از آب سرد. فردوسی. ز دینار پرکرده ده چرم گاو سه ساله فرستاده بد باژ و ساو. فردوسی. گشاد آن در گنج پرکرده جم بداد او سپه را دو ساله درم. فردوسی. - کار پرکرده، کاری که مراراً کرده باشند: گفت پر کرد شهریار این کار کار پرکرده کی بود دشوار. نظامی
پرورش یافته تربیت یافته مربی، جمع پروردگان، در عسل یا شکر یا شیر یا سرکه و جز آن آغاز زده بشکر پخته و آغشته مربی با عسل و شکر سخت بقوام آمده نزدیک بخشکی: زنجبیل پرورده، مصطنع گیرنده احسان و انعام، پخته سخته نیک اندیشیده، پرواری شده. یا پرورده مرغ. زال زر پدر رستم: (چو پرورده مرغ باشد بکوه فکنده بدر از میان گروه) (فردوسی) یا دست پرورده. یا گیلاس پرورده. گیلاسی که با جنس بهتر پیوند شده باشد: گیلاس پرورده دارم (گیلاس فروشها گویند) یا نمک پرورده
پرورش یافته تربیت یافته مربی، جمع پروردگان، در عسل یا شکر یا شیر یا سرکه و جز آن آغاز زده بشکر پخته و آغشته مربی با عسل و شکر سخت بقوام آمده نزدیک بخشکی: زنجبیل پرورده، مصطنع گیرنده احسان و انعام، پخته سخته نیک اندیشیده، پرواری شده. یا پرورده مرغ. زال زر پدر رستم: (چو پرورده مرغ باشد بکوه فکنده بدر از میان گروه) (فردوسی) یا دست پرورده. یا گیلاس پرورده. گیلاسی که با جنس بهتر پیوند شده باشد: گیلاس پرورده دارم (گیلاس فروشها گویند) یا نمک پرورده