جدول جو
جدول جو

معنی پرچنون - جستجوی لغت در جدول جو

پرچنون
نام ارتفاعی در شهرستان سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرینوش
تصویر پرینوش
(دخترانه)
دارای نامی زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرنون
تصویر پرنون
(دخترانه)
پرنیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارغنون
تصویر ارغنون
(دخترانه)
نام سازی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارغنون
تصویر ارغنون
ارگ، نوعی ساز با تعداد زیادی لوله که با دمیدن هوا در آن ها صدا ایجاد می شود، ارغن، ارغنن، ارغون، برای مثال از سینه صدای ارغنون می آید / وز دیده به جای اشک خون می آید (ابوسعید ابوالخیر - لغتنامه - ارغنون)، هنوز رودسرایان نساختند به روم / ز بهر مجلس او ارغنون و موسیقار (فرخی - ۱۰۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنون
تصویر پرنون
پرنیان، نوعی پارچۀ ابریشمی منقش، دیبای منقش، حریر نازک، برنو، پرنو، برنون، برای مثال نپرد بلبل اندر باغ جز بر بسّد و مینا / نپوید آهو اندر دشت جز بر قالی پرنون (قطران - ۳۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
ذرۀ بسیار ریز ماده دارای بار الکتریکی مثبت که از اجزای تشکی دهندۀ اتم است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
پرواز دادن، پرتاب کردن
به زبان آوردن کلمه به صورت ناگهانی و بداهه
به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرچیدن
تصویر پرچیدن
پرچ کردن، کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرفسون
تصویر پرفسون
پرافسون، پرمکر، پرحیله، بسیار زیرک و کاردان
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
دیبای منقش. پرنو. پرنیان:
نپرّد بلبل اندر باغ جز بر بسّد و مینا
نپوید آهو اندر دشت جز بر غالی و پرنون.
رودکی (از شعوری) (جهانگیری).
شمشاد ببوی زلفک خاتون شد
گلنار برنگ توزی و پرنون شد.
منوچهری.
ز دیبا و پرنون شتروار شصت
ز پوشیدنی جامه پنجاه دست.
اسدی.
گرچه ز پشمند هر دو هرگز نبود
سوی تو ای دوربین پلاس چو پرنون.
ناصرخسرو.
و بیت اخیر مینماید که این جامه از پشم میکرده اند
لغت نامه دهخدا
تصویری از پروتون
تصویر پروتون
ذره ای بسیار ریز در ماده که دارای بار الکتریکی مثبت است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر نون
تصویر پر نون
پرنیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرفسون
تصویر پرفسون
پرحیله و مکر و فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر نور
تصویر پر نور
درفشان دارای شعاع بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
پرتاب کردن، پرواز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
دایره و هر چیز میان تهی مانند چنبر و طوق و امثال آن هر چیز گرد میان تهی، چنبر ماه خرمن ماه هاله
فرهنگ لغت هوشیار
فرو بردن میخ در چیزی و سر آنرا با چکش و مانند آن کوبیدن و پهن کردن محکم کردن چیزی در چیزی مانند میخی که در تخته زنند و دنباله آنرا از جانب دیگر خم دهند و محکم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که دارای خون کافی و وافی باشد مقابل کم خون، خون آلود. یا جگر و دلی پر خون. پر اندوه پر درد دردمند غمزده. یا صورت چهره رخ پر خون. افروخته گلگون. یا مژه چشم دیده پر خون. خونبار
فرهنگ لغت هوشیار
سازهایی ذوات اوتار و سازهایی که از تعداد زیادی لوله تشکیل شده و هوا را با واسطه داخل آن لوله ها دمند، سازیست که یونانیان و رومیان مینواختند ارگ، سازیست که خالی باشد بچرم کشیده و بر آن رودها بندند و آن سابقا مربع بوده مشابه صندوق ارغنن
فرهنگ لغت هوشیار
((اَ غَ))
نوعی ساز که از تعداد زیادی لوله تشکیل شده و هوا را به وسیله انبان در آن ها می دمیدند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
((پَ دَ))
پرواز دادن، پرتاب کردن، افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرنون
تصویر پرنون
((پَ))
دیبای منقش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
Eject
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
éjecter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
ausstoßen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
вигнати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
wyrzucać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
驱逐
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
ejetar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
espellere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
ejectuar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
выбрасывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
uitwerpen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
ขับไล่
دیکشنری فارسی به تایلندی