- پرچم
- پارچه ای که بر سر نیزه و علم ببندند
معنی پرچم - جستجوی لغت در جدول جو
- پرچم
- پارچه ای که معمولاً دارای نقش مخصوص یک کشور، مؤسسه یا گروه است و معمولاً بر سر چوب یا میله نصب می کنند، بیرق، علم، درفش، در علم زیست شناسی قسمتی از گل که از میله های بسیار نازک تشکیل می شود و تخم های نر در آن قرار دارد، کنایه از موی جلو سر، کاکل، منگوله ای که از موی حیوانات درست می شده و بر سر نیزه یا علم آویزان می کرده اند، منگوله
- پرچم ((پَ چَ))
- طره، کاکل، منگوله ای از مو که بر سر نیزه، علم و گردن اسب می آویختند، زبانه آتش، علم، درفش، رایت، بخش های میله مانند گل که تخم ها در آن قرار دارند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارچه
قسمی پنیر پر روغن
آردی که بر خمیر پاشند تا بر جای نچسبد اوروا: (نمک گشت چون سرکه رویش سیاه خمیرش ز پرسم بسر ریخت کاه) (بسحاق اطعمه)
پر رطوبت، پر اشک مقابل کم نم. یا تنباکوی پرنم. که خوب در آب خیسیده باشد مقابل تنباکوی کم نم
از کار افتاده، ناچیز شده
آنچه رطوبت بسیار داشته باشد
پرشکن، پر پیچ و تاب مثلاً زلف پرخم
بیکار، بیکاره، از کار افتاده، ناچیزشده
آردی که موقع زواله کردن خمیر بر آن بپاشند تا به جایی نچسبد، برای مثال نمک گشت چون سرکه رویش سیاه / خمیرش ز پرسم به سر ریخت کاه (بسحاق اطعمه - مجمع الفرس - پرسم)
((پِ))
فرهنگ فارسی معین
علامتی به این شکل «» در ریاضیات که بر بالای سمت راست یک حرف قرار می گیرد به معنی، نخستین مشتق یک تابع، نخستین نقطه یا مقداری که از جهت هایی مشابه نقطه یا مقدار مورد نظر است
میله یا میخ نازک که سر آن را کوبیده و پهن کنند
میخ یا میلۀ فلزی باریک که تیزی سر آن را کوبیده و پهن کرده باشند
پرچ کردن: کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد، پرچیدن
پرچ کردن: کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد، پرچیدن
Flag, Spike
поднимать флаг , колоть
поднимать
hissen, anstechen
піднімати прапор , проколювати
піднімати
podnosić flagę, kłuć
podnosić
挂旗 , 刺激
içeri almak, picar
sventolare, pungere
ondear, pinchar
levantar
hisser, piquer