- پروا (دخترانه)
- ملاحظه، فرصت و زمان پرداختن به کاری، فراغت و آسایش، توجه
معنی پروا - جستجوی لغت در جدول جو
- پروا
- احتیاط، اعتنا
- پروا
- محابا، بیم، ترس
- پروا
- بیم، ترس، کنایه از توجه، اعتنا، میل، رغبت،
طاقت، شکیبایی، صبر و قرار، آرام
پروا داشتن: باک داشتن، ترس داشتن، میل و رغبت داشتن، کنایه از التفات و توجه داشتن،برای مثال سرّ این نکته مگر شمع برآرد به زبان / ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی (حافظ - ۹۷۸)
- پروا ((پَ))
- بیم، هراس، تاب، توان، آهنگ، عزم، میل، رغبت، توجه، التفات
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فراغت
چرخی که ابریشم را بدان از پیله بر آورند و آن چرخ را بپای گردانند
دستمالی، لمس
بهوا رفتن با بال مانند مرغان
فربه، سمین
چاق، فربه، برای مثال اسب لاغرمیان به کار آید / روز میدان، نه گاو پرواری (سعدی - ۶۰) ، حیوانی که آن را در جای خوب ببندند و خوراک خوب بدهند تا فربه شود
آتشدان، مجمر، عودسوز
آتشدان، مجمر، عودسوز
دستگاهی که با آن ابریشم را تاب دهند، چرخ ابریشم تابی
پر گشودن و پریدن پرندگان، پرش، پریدن و حرکت کردن در هوا، کنایه از مسافرت کردن با هواپیما، تخته های نازک و باریک به درازی نیم متر که در پوشش خانه بر روی تیرهای سقف، نزدیک به هم می چینند و روی آن ها پوشال یا حصیر می اندازند
پرواز کردن: پریدن، حرکت کردن پرنده یا هواپیما در آسمان، مسافرت کردن با هواپیما
پرواز کردن: پریدن، حرکت کردن پرنده یا هواپیما در آسمان، مسافرت کردن با هواپیما
ترس، بیم
دستمالی، لمس
((پَ))
فرهنگ فارسی معین
پرش، پریدن، تخته های باریکی که روی سقف کنار هم می چینند و حصیر یا پوشال را روی آن می اندازند
خانه تابستانی، خانه بادگیر، بالاخانه، آتشدان عودسوز، رف، طاقچه، تخته هایی که سقف خانه را بدان پوشند، قلعه، حومه، پربار، پرباره، پربال، پرباله، فربال، فرباله، برواره، فرواره
پرواسیدن، برای مثال به عدل او بود از جور بدکنش رستن / به خیر او بود از شر این جهان پرواس (ناصرخسرو - مجمع الفرس - ۲۳۲)
Flight
полет
vlucht
การบิน
penerbangan
رحلةٌ