- پرندین (دخترانه)
- نرم و لطیف چون پرند
معنی پرندین - جستجوی لغت در جدول جو
- پرندین
- آنچه از پرند درست کنند هر چه از حریر سازند پرندینه
- پرندین
- چیزی که از حریر دوخته یا ساخته شده باشد
- پرندین ((پَ رَ))
- ابریشمی
- پرندین ((پَ رَ دِ))
- آن چه از پرند درست کنند، هر چه از حریر سازند، پرندینه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنچه از پرند درست کنند هر چه از حریر سازند پرندینه
چارچوب در آستانه
بلندین، پیرامون در، چهارچوب در خانه، چوب بالای در، سردر خانه
انکار و حاشا
حلقه ای فلزی که زنان بمچ دست یا پا کنند: دست برنجن پای برنجن. برنجی
رئیس، رییس
آنکس که اعتقاد پاک دارد
تراشیدن چوب و فلز رنده کردن، جلا دادن صیقل دادن، هموار کردن برابر ساختن
خردل
تفتیش کردن
فرو بردن میخ در چیزی و سر آنرا با چکش و مانند آن کوبیدن و پهن کردن محکم کردن چیزی در چیزی مانند میخی که در تخته زنند و دنباله آنرا از جانب دیگر خم دهند و محکم کنند
پرواز دادن طیور پرانیدن اطاره، پرتاب کردن افکندن انداختن: بشقاب را پراند توی حیاط، سخن درشت و بیجا گفتن: متلک پراندن، لاف زدن و مبالغه در مدح کسی تعریف بیجا کردن، در نهان با مرد آمیختن (زن) تک پراندن تک پرانی
پرتاب کردن، پرواز دادن
پر حسد پر حقد
بد حال شدن تهیدست شدن، مضطرب گشتن، بیخود گشتن، پریشان کردن
پرسش کردن سوال کردن استفهام، پژوهش کردن از حال کسی احوالپرسی کردن احوال پرسیدن جویای حال شدن از سلامت حال کسی آگاهی خواستن تفقد کردن تفقد، دستوری طلبیدن اجازه خواستن، عیادت کردن عیادت، باز خواست مواخذه گرفتن بر، جواب سلام دادن، یا از خر پرسیدن که شنبه کی است. یا پرسیدن از چیزی یا کسی. پژوهش کردن آگاهی خواستن جویاشدن استعلام استخبار تحقیق کردن یا مپرس، که مپرس، نظیر: که مگو دیگر نگو. یا نگو نپرس
پردگی
فروردین
حریر
آغاز، مبدا، اصل