ترنجیده، پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، انجوخیده، آژنگ ناک
ترنجیده، پُرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم چُروکیده، پُرشِکَن، پُر پیچ و تاب، پُرگِرِه، پُرآژَنگ، پُرنَوَرد، پُرشِکَنج، پُرکوس، اَنجوخیده، آژَنگ ناک
پرچین. پرشکن. ترنجیده: درچو بگشاد و بدان دخترکان کرد نگاه دید چون زنگی هر یک را دو روی سیاه جای جای بچۀ تابان چون زهره و ماه بچۀ سرخ چو خون و بچۀ زرد چو کاه سر نگونسار ز شرم و روی تیره ز گناه هر یکی با شکمی حامل و پرمازلبی. منوچهری
پرچین. پرشکن. ترنجیده: درچو بگشاد و بدان دخترکان کرد نگاه دید چون زنگی هر یک را دو روی سیاه جای جای بچۀ تابان چون زهره و ماه بچۀ سرخ چو خون و بچۀ زرد چو کاه سر نگونسار ز شرم و روی تیره ز گناه هر یکی با شکمی حامل و پرمازلبی. منوچهری