جدول جو
جدول جو

معنی پرشده - جستجوی لغت در جدول جو

پرشده
مملوءٌ
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به عربی
پرشده
Crammed
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پرشده
bourré
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پرشده
ভর্তি
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به بنگالی
پرشده
بھرا ہوا
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به اردو
پرشده
tıka basa dolmuş
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پرشده
umejaa
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پرشده
atiborrado
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پرشده
voll
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به آلمانی
پرشده
переповнений
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پرشده
zapchany
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به لهستانی
پرشده
塞满的
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به چینی
پرشده
abarrotado
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پرشده
pieno
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پرشده
vol
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به هلندی
پرشده
переполненный
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به روسی
پرشده
เต็มไปด้วย
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به تایلندی
پرشده
penuh
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پرشده
भरा हुआ
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به هندی
پرشده
מלא
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به عبری
پرشده
ぎっしり詰まった
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پرشده
가득 찬
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پریده
تصویر پریده
پروازکرده، به هوارفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریده
تصویر پریده
پر شده، انباشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنده
تصویر پرنده
پرواز کننده، هر جانوری که در هوا پرواز کند، هر جانوری از خانوادۀ پرندگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرشده
تصویر مرشده
مونث مرشد جمع مرشدات. مونث مرشد جمع مرشدات
فرهنگ لغت هوشیار
اسم پریدن، هر جانوری که می پرد مرغ طیر طایر، جمع پرندگان مقابل چرنده. نام یک فردازرده پرندگان نام عام فردی از حیوانات ذی فقاری که به رده پرندگان تعلق دارد، که پرواز کند که بپرد پرواز کننده طایر: (ما چیزها را دروهم توانیم آورد که بحس نیافته باشیم چون مردم پرنده) (بابا افضل) یا پرنده پر نمیزند. خیلی خلوت و آرام بود. یا پرنده چراغ. پروانه. فراشه. یا (هواپیمایی) پرسنل پرنده. کسانی که در نیروی هوایی با هواپیما پرواز میکنند و رانندگی آنرا بعهده دارند. یا پرنده آتشین. یکی از انواع اختر. یا ماهی پرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریده
تصویر پریده
پرواز کرده، تبخیرشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشده
تصویر برشده
((~. شُ دِ))
بالا رفته، بلند شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریده
تصویر پریده
((پَ دِ))
پرواز کرده، بخار شده، نابود شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرنده
تصویر پرنده
((پَ رَ دِ))
هر جانوری که می پرد، مرغ، طیر، جمع پرندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پر شده
تصویر پر شده
Padded, Stuffed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پر شده
تصویر پر شده
обитый , фаршированный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پر شده
تصویر پر شده
gepolstert, gestopft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پر شده
تصویر پر شده
оббитий , нафарширований
دیکشنری فارسی به اوکراینی