جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با برشده

بریده

بریده
اسم بریدن، قطع کرده، جدا شده، شکافته شده، زخم شده، مجروح، ختنه شده، مختون، جمع بریدگان
فرهنگ لغت هوشیار

برشته

برشته
بریان شده، تف داده بو داده، پخته، هر خوردنی که آنرا بدون آب روی آتش تف داده باشند
فرهنگ لغت هوشیار

برشته

برشته
بریان شده، تف داده شده، هر چیز خوراکی که بدون آب روی آتش بریان شده
برشته
فرهنگ فارسی عمید