- پرستار
- خدمتکار
معنی پرستار - جستجوی لغت در جدول جو
- پرستار
- کسی که از پیران یا کودکان مراقبت می کند، کسی که در بیمارستان از بیماری مواظبت می کند، خدمتکار، غلام، کنیز، مطیع، فرمانبردار،
برای مثال پرستار امرش همه چیز و کس / بنی آدم و مرغ و مور و مگس (سعدی۱ - ۳۴)
- پرستار ((پَ رَ))
- خدمتکار، خادم، غلام، کنیز، کسی که خدمت بیماران می کند
- پرستار
- Caregiver
- پرستار
- сиделка
- پرستار
- Pflegekraft
- پرستار
- опікун
- پرستار
- opiekun
- پرستار
- cuidador
- پرستار
- caregiver
- پرستار
- cuidador
- پرستار
- soignant
- پرستار
- verzorger
- پرستار
- ผู้ดูแล
- پرستار
- pengasuh
- پرستار
- ممرّضٌ
- پرستار
- देखभाल करने वाला
- پرستار
- mtoa huduma
- پرستار
- সেবিকা
- پرستار
- نگہداشت کرنے والا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تیمار داری، تیمار، خدمت
خدمتکار (مطلقا) خادم، غلام بنده برده عبد، کنیز خادمه امه حاضنه داه مقابل حره، فرمانبردار مطیع، پرستنده عابد عبادت کننده، زن همسر زوجه، زنی که در بیمارستان از بیماران بیماروان مریض دار خادم بیماران، پاسدار حافظ حارس ملازم گوشدار، جمع پرستاران. یا پرستاران خیال. شعرا و صاحبان نظم و نثر
شغل و عمل پرستار، مراقبت کردن از شخصی که توانایی انجام کارهای روزمرۀ خود را ندارد
مانند پرستار پرستاروار پرستارفش
عمل پرستاره خدمتکاری
پرستارمانند مانند پرستار مانند غلام و برده
در حال پرستیدن
فرانسوی آبکلن یک زوج غده که تقریبا هر یک باندازه بادام کوچکی هستند و بطور قرینه در ابتدای پیشاب راه (آلت) در بالای میان دو راه قرار گرفته اند. این غده ها خاص جنس نر پستانداران است و ترشحات سفید رنگ لزجی دارند که یکی از عناصر تشکیل دهنده منی است و با اسپرم خارج میشود
خلاص و نجات و رستگاری و رهائی و آزادی