- پردانش
- علامه، کسی که دانش زیاد دارد
معنی پردانش - جستجوی لغت در جدول جو
- پردانش
- آنکه دانش بسیار دارد، دانشمند، علامه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
صرف، مدیریت
حالت و چگونگی پردان
آسایش فراغت
گیاهی از تیره شاهدانه هندی که جزو تیره های نزدیک به زیتونیان است. ساقه اش خزنده و گلهایش چهار گلبرگی و برگهایش کامل و متقابل است. رنگ گلش غالبا آبی و گاهی سفید است. در حدود 12 گونه از این گیاه شناخته شده که بیشتر زمینی هستند گل تلفونی
گیاهی از تیرۀ زیتونیان، با ساقۀ خزنده و گل های سفید یا آبی پنج گلبرگی، گل تلفنی
((پَ زِ))
فرهنگ فارسی معین
به کاری دست زدن، آهنگ کاری کردن، انجام دادن مجموعه ای از عملیات مختلف روی اطلاعات و داده ها در کامپیوتر
بسیار دان
بسیار دانا، عاقل و هوشیار، بسیار دان
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
حشره ای زیبا که خود را به شعله می زند، حشره ای با بدن کشیده و باریک و بالهای پهن پوشیده از پولکهای رنگارنگ
مجموع
پاداش یا روز پاداشن. قیامت روز جزا
بی علم نادان، بی عقل
در خور پدر مانند پدر منسوب بپدر: (در نهان سوی ما (مسعود) پیغام فرستاد (حاجب) که امروز البته روی گفت نیست... . و ما آن نصیحت پدرانه قبول کردیم) (لیهقی)، همچون پدر مانند پدر: پدرانه سخن گفت
مروارید بزرگ و گرانبها که به تنهایی درون صدف را پر کرده باشد، کنایه از فرزند عزیز
ظهور، استحضار
انتشار، تفریق
اجازه، جواز، مجوز
جوال، تنگ ظرف شراب، شراب
پرداختن، جلا صیقل، پرداز نقشها، توجه
پرگوی بسیار گوی روده دراز پر نفس: آدم پرچانه ایست
خردمند پر خرد، ارجمند بزرگ، پر مایه رسا بلیغ کامل، جسور دلیر: پر قوت، خودپسند مغرور متکبر، سر کش
پر غوغا پر آواز پر سر و صدا
آنکه دهانش مملو از چیزی باشد
فنی است از کشتی و آن عبارتست از گشتن گرد حریف و پایش را ناگهان برداشتن و از جا ربودن
حشره ایکه دارای بالهای نازک رنگین که روی گلها می نشیند
پروانه
پر ماسیدن
پدیدار گشتن
مزد، برای مثال شتاب گیرد و گرمی به وقت پاداشن / صبور گردد و آهسته وقت بادافراه (فرخی - ۳۵۶) سزای عمل، سزا، جزا
در کشتی، فنی از کشتی که کشتی گیر گرد حریف بچرخد و ناگهان پای وی را بگیرد و او را از جا بکند