- پردان
- بسیار دان
معنی پردان - جستجوی لغت در جدول جو
- پردان
- بسیار دانا، عاقل و هوشیار، بسیار دان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حالت و چگونگی پردان
علامه، کسی که دانش زیاد دارد
آنکه دانش بسیار دارد، دانشمند، علامه
جمع ردن، تریزها تریز در پارسی به آستین گفته میشود که آستین را با گذاشتن و افزودن پارچه سه گوشه ای به نیم تنه می دوزند تریز کاری تریز ساختن
اکراد
جوال، تنگ ظرف شراب، شراب
بامداد و شام
پرگار
دردناک، پر از درد و رنج
در ترکیب بجای (پردازنده) آید بمعانی ذیل: گوینده. پردازنده سراینده: قصه پرداز داستان پرداز، سازنده تمام کننده: چهره پرداز، تهی کننده خالی کننده: کیسه پرداز، تحریر باریک که گرد تصویر و نقوش مصوران میکشند چنانکه بر تصویر برگ بجای رگهایش خطوط سازند
دارنده پرصاحب پر دارای پر مقابل بی پر
پر عدل بسیار عدل
پرسنده، در حال پرسیدن
آنکه دهانش مملو از چیزی باشد
چرخی که ابریشم را بدان از پیله بر آورند و آن چرخ را بپای گردانند
فاسد و خراب
فرمان امر: (و خزانه بقلعه شادیاخ نهاده بود بحکم پرمان امیر مسعود) (بیهقی)
جمع پری
جمع صرد، کاک ها شیر گنجشگ ها دو رگ زیر زبان
پرعدل، پر از عدل و داد
گردنده، در حال گردیدن
سه گروهان، یک سوم عدۀ هنگ
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سگیل، واروک، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
سگیل، واروک، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
پرگار، وسیله ای دو شاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازه گیری خط های مستقیم استفاده می شود، پرگر، بردال، دوّاره، فرکال
دستگاهی که با آن ابریشم را تاب دهند، چرخ ابریشم تابی
پردردوغم مثلاً دل پرداغ، شخص بسیار اندوهگین و ماتم زده