جدول جو
جدول جو

معنی پرخوابی - جستجوی لغت در جدول جو

پرخوابی
(پُ خوا / خا)
حالت و چگونگی پرخواب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرخوارگی
تصویر پرخوارگی
پرخواری، پرخوری، شکم پرستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرخواری
تصویر پرخواری
شکم پرستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرخواب
تصویر پرخواب
آنکه بسیار بخوابد، خوابناک، خواب آلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرخواهش
تصویر پرخواهش
پرهوس، پرآرزو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرخواره
تصویر پرخواره
شکم پرست، برای مثال کشد مرد پرخواره بار شکم / وگر درنیابد کشد بار غم (سعدی۱ - ۱۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برخوابه
تصویر برخوابه
تشک، زیرانداز آکنده از پشم یا پنبه که روی تخت خواب یا زمین می اندازند و بر آن می نشینند یا می خوابند، بستر، توشک
فرهنگ فارسی عمید
(پُ خوا / خا هَِ)
پرهوس. پرخواست. پرآرزو
لغت نامه دهخدا
(پُ خوا / خا هَِ)
پرهوسی. پرآرزوئی
لغت نامه دهخدا
(پُ خوَرْ / خُرْ را)
پرخواری. پرخوارگی. رجوع به پرخوارگی شود
لغت نامه دهخدا
(پُ شِ)
حالت و چگونگی پرشتاب
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ)
حالت و چگونگی پردوام. حالت و چگونگی چیزی که بسیار پاید
لغت نامه دهخدا
(بَ خوا / خا بَ / بِ)
همخوابگی. مضاجعت، سرد گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). سرد شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، خواب کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (منتهی الارب) ، همیشه بودن، قیام نمودن. (آنندراج) (غیاث اللغات) ، آسان شدن کار، سوهان کردن آهن را. (منتهی الارب) (آنندراج). بسوهان سائیدن. (تاج المصادر بیهقی). بسهان سائیدن. (المصادر زوزنی) ، برود (یعنی دارو) در چشم کردن. (ازتاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) ، آب ریختن بر نان، برجستن شمشیر و کار نکردن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بمردن. (منتهی الارب) ، واجب و لازم گشتن آن: بردحقی، واجب و لازم گشتن آن. (منتهی الارب) ، لاغر گردیدن: برد مخه، لاغر گردید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ خوا / خا بَ / بِ)
همخوابه. (برهان). همخوابه که در بر آدمی بخسبد. (از آنندراج). زن. زوجه. همبستر. ضجیع. همفراش. مقوده. منکوحه. عیال، دندان معشوق. عرب دندان معشوق را به برد تشبیه کند بسبب صفا و آبداری، رطوبتی است غلیظ که اندر پلک چشم گرد آید و بفسرد مانند تگرگ و بیشتر بر ظاهر پلک چشم افتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(بَ خوا / خا)
بدخواب شدن. مقابل خوشخوابی: غذای بیش از حد ضرورت موجب بدخوابیست. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(پَ خوا / خا)
تسخیر جن. افسونگری. عزیمت خوانی:
در پریخوانی یکی دل کرده گم
بر نجوم آن دیگری بنهاده سم.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اَ ها)
پرخوار. رجوع به پرخوار شود: الیون ملک ارمنیه بود... مسلمه هبیره را فرستاد چون بنزدیک الیون آمد گفت شما احمق مردمانید گفت چرا گفت زیرا که شکم پر کنید از هرچه یابید و بدین سلیمان را خواست زیرا که او پرخواره بود. (تاریخ طبری ترجمه بلعمی).
کشد مرد پرخواره بار شکم
وگر درنیابد کشد بار غم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(پُ خوا / خا)
رجوع به پرخوارگی شود
لغت نامه دهخدا
(پُ خوا / خا)
نوّام. ضجعه. جثمه. آنکه بسیار خسبد. مقابل کم خواب:
یافه کم گوی ای سنائی مدح او کز روی عقل
هیچ پرخوابی نجسته ست از طبیبان کوکنار.
سنائی.
، خواب آلوده (صفتی چشم را) :
دو جادوش پرخواب و پرآب روی
پر از لاله رخسار و چون مشک موی.
فردوسی.
بگشا بشیوه نرگس پرخواب مست را
وز رشک چشم نرگس رعنا بخواب کن.
حافظ.
، در جامه، که خمل بسیار دارد. مقابل کم خواب
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر خوابی
تصویر پر خوابی
حالت و چگونگی پر خواب مقابل کم خوابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردوامی
تصویر پردوامی
حالت و چگونگی پر دوام پایداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرخواب
تصویر پرخواب
خواب آلود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیخوابی
تصویر بیخوابی
بیداری، خوابیدن نتوانستن، هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خواری
تصویر پر خواری
پر خوری
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بسیار خوابد نوام مقابل کم خواب. یا جامه پر خواب. جامه ای که خمل بسیار دارد مقابل کم خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخوابه
تصویر برخوابه
توشک تشک، همخوابه هم بستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرخواهش
تصویر پرخواهش
پرهوس و آرزو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرخواره
تصویر پرخواره
شکم پرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرتوانی
تصویر پرتوانی
حالت و چگونگی پرتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرشتابی
تصویر پرشتابی
حالت و چگونگی پرشتاب
فرهنگ لغت هوشیار
خواندن آواز پیش از آواز دیگران، سرود گویی تغنی، خواندن سرنوشت کسان، پیش خوانی تا دگران ذکر گویند، استهزاء تمسخر، فاتحه خوانی بر سر قبور مردگان، ابتدای خوانندگی پیش در آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخوانی
تصویر سرخوانی
((~ خا))
خواندن آواز پیش از آواز دیگران، سرودگویی، تغنی، خواندن سرنوشت کسان، پیش خوانی تا دیگران ذکر گویند، استهزاء، تمسخر، فاتحه خوانی بر سر قبور مردگان، ابتدای خوانندگی، پیش درآمد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرخوارگی
تصویر پرخوارگی
((پ.ُ خا رَ))
پرخوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برخوابه
تصویر برخوابه
((بَ خا بِ یا بَ))
توشک، تشک، همخوابه، هم بستر
فرهنگ فارسی معین
پرخوری، شکمبارگی، شکم بندگی، شکم پرستی
متضاد: کم خواری
فرهنگ واژه مترادف متضاد