جدول جو
جدول جو

معنی پرتخت - جستجوی لغت در جدول جو

پرتخت
به کبوتری گویند که پرهای کنده شده ی آن دوباره و به طور یک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پردخت
تصویر پردخت
(دخترانه)
یا مخفف پریدخت
فرهنگ نامهای ایرانی
(تَ)
کرسی. عاصمه. پایتخت. قطب. دارالملک. پادشائ-ی. حض-رت. واسطه. قاعده. قاعده ملک. قصبه. مستق-ر. مقر. مستق-ر ملک. نشست. نشست گاه. دارالسلطنه. تختگاه. ام ّالبلاد. دارالأماره. سریرگاه. دار مملکت. دارالملک
لغت نامه دهخدا
(رُ تِ)
در اصطلاح بانکی مستعمل در فارسی، اعتراض قانونی بر خودداری از پرداخت سندی که تعهد کرده باشند: چون حواله و سفته ای. و این کلمه اصل کلمه پرتست باشد که در اصطلاح بانکی و تجاری متداول است. رجوع به پرتست شود
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ)
دهی از دهستان کاریزنو میانجام بخش تربت جام شهرستان مشهد. دارای 198 تن سکنه. آب از قنات. محصول آن غلات، بنشن. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رُ تِ)
در استعمال فارسی زبان بدون همزه آید، رایت. علم. علم لشکر. (مهذب الاسماء). بند. علم بزرگ. (دهار). ام الرمح. درفش. بیرق. علم و آن کوچکتر است از رایت. درفش لشکرکشان. علم خرد. (منتهی الارب). علم فوج و نشان لشکر. (غیاث). لوای. ج، الویه. جج، الویات، لبثوا بالسواء و اللواء، یعنی برانگیختند به استغاثه و فریاد کردن، لواء الحیه، پیچیدگی مار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاتخت
تصویر پاتخت
پایتخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردخت
تصویر پردخت
پردخته یا پر دخت بودن، تهی بودن خالی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
اگر مدیون برات یا سفته ای را که واخواست داشته باشد تا ده روز بعد از انقضای مدت نپردازد داین یا بستانکار بوسیله دادگاه اعتراض نامه ای بمدیون فرستد و ویرا بتعقیب در دادگاه تهدید کند. این عمل را پرتست کردن (واخواست کردن) نامند واخواست اعتراض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرتست
تصویر پرتست
((پُ رُ تِ))
بازخواست، اعتراض، برگشت، اعتراض دارنده چک یا برات هنگامی که با عدم وصول روبرو شود، واخواست
فرهنگ فارسی معین
کسانی که در نمایش تعزیه بر روی تخت نشسته و به اجرای نقش بپردازندسر
فرهنگ گویش مازندرانی