- پراندوه
- سخت غمگین، محزون
معنی پراندوه - جستجوی لغت در جدول جو
- پراندوه
- سخت اندوهگین، بسیار غمگین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پراندوه
حالت و چگونگی پر اندوه
متفرق، منتشر، پخش
آنکه می پراند
اندوهناک، ترسان
تیماج سختیان ساغری سوخته کیمخت
پاشیده پاچیده پریشان پخش بشولیده پشولیده پرت وپلا متفرق متشتت، تلف شده صرف شده، گوناگون متفرق، بیگانه غریب مقابل خویش، شیفته شوریده مجذوب، بیشعور کم عقل، بی بندوبار لاابالی بی حفاظ، مشهور، حق ناشناس پست، مطالب جدا و تاء لیف ناشده. یا بخت پراگنده. بخت بد. یا پراگنده بودن، پهن بودن گسترده بودن
متفرق، پریشان، منتشر، پاشیده شده
زراندوزنده، کسی که مال جمع می کند
لقب بعضی از شاهزادگان در اروپا، آرشیدوک
دارای اندیشۀ بسیار، اندیشناک، بافکر، فکور، اندوهناک، غمگین، محتاط، پراننده، پروازدهنده، پرتاب کننده
عنوان و لقبی است که بعض شاهزادگان اروپای غربی دارا بودند، عنوان شاهزادگان خاندان سلطنتی روسیه
زراندوده، ویژگی فلزی که با لایه ای از طلا پوشانده شده، زرنگار
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، سختیان، ساختیان، پرنداخ، کوزکانی، گوزگانی، لکا، اپرنداخ، پرندخ
Diffuse, Scattered, Freckly, Straggly
рассеянный , с веснушками , разбросанный , спутанный
diffus, sommersprossig, verstreut, zerzaust
розсіяний , з веснянками , розкиданий
rozproszony, piegowaty, rozrzucony
分散的 , 有雀斑的 , 零乱的
difuso, sardento, espalhado, desordenado
diffuso, lentigginoso, sparso, disordinato
difuso, pecoso, disperso, desordenado
diffus, tacheté, dispersé, éparse
diffuus, met sproeten, verspreid, rommelig
กระจาย , ที่มีฝ้ากระ , กระจัดกระจาย , กระจัดกระจาย
tersebar, bertompok (freckles), berserakan
منتشرٌ , مبثورٌ , متفرّقٌ , مبعثرٌ
बिखरा हुआ , मसकान , बिखरा हुआ , अस्तव्यस्त
מפוזר , עם כתמים , מבולגן
拡散した , そばかすのある , 散らばった , 乱れた