- پراندن
- پرتاب کردن، پرواز دادن
معنی پراندن - جستجوی لغت در جدول جو
- پراندن
- پرواز دادن، پرتاب کردن
به زبان آوردن کلمه به صورت ناگهانی و بداهه
به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن
- پراندن ((پَ دَ))
- پرواز دادن، پرتاب کردن، افکندن
- پراندن
- выбрасывать
- پراندن
- ausstoßen
- پراندن
- вигнати
- پراندن
- wyrzucać
- پراندن
- ejetar
- پراندن
- espellere
- پراندن
- ejectuar
- پراندن
- éjecter
- پراندن
- uitwerpen
- پراندن
- ขับไล่
- پراندن
- mengeluarkan
- پراندن
- निकालना
- پراندن
- להוציא
- پراندن
- dışarı atmak
- پراندن
- বের করে দেওয়া
- پراندن
- باہر نکالنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاره کردن چاک دادن دریدن شکافتن
جر زدن، پاره کردن
به چرا واداشتن، گردش حیوانات در علفزار
خواهد پراگند بپراگنپراگننده پراگنده) -1 پاشیدن پاچیدن پریشان کردن متفرق کردن تفرقه انداختن بشولیدن پخش کردن پرت و پلا کردن تار و مار کردن نشر شت، گستردن، مشهور کردن شایع کردن، بهر سوی فرستادن، پراکنده شدن متفرق شدن نثر مقابل فراهم آمدن گرد آمدن، رفع شدن مرتفع گشتن، متلاشی شدن، یا پراگندن از گفتار. تخلف از آن یا پراگندن تخم. افشاندن آن. یا پراگندن خبر. منتشر کردن آن. یا پراگندن مال. از بین بردن و خرج کردن آن تبذیر
پرواز دادن طیور پرانیدن اطاره، پرتاب کردن افکندن انداختن: بشقاب را پراند توی حیاط، سخن درشت و بیجا گفتن: متلک پراندن، لاف زدن و مبالغه در مدح کسی تعریف بیجا کردن، در نهان با مرد آمیختن (زن) تک پراندن تک پرانی
پراندوه
خواهد پراگند بپراگنپراگننده پراگنده) -1 پاشیدن پاچیدن پریشان کردن متفرق کردن تفرقه انداختن بشولیدن پخش کردن پرت و پلا کردن تار و مار کردن نشر شت، گستردن، مشهور کردن شایع کردن، بهر سوی فرستادن، پراکنده شدن متفرق شدن نثر مقابل فراهم آمدن گرد آمدن، رفع شدن مرتفع گشتن، متلاشی شدن، یا پراگندن از گفتار. تخلف از آن یا پراگندن تخم. افشاندن آن. یا پراگندن خبر. منتشر کردن آن. یا پراگندن مال. از بین بردن و خرج کردن آن تبذیر
پزانیدن پختن
پریشان کردن، منتشر کردن، متفرق ساختن، پاشیدن، پراگندن
گردش دادن حیوانات علف خوار در علف زار برای چرا، به چرا وا داشتن، وادار به چریدن کردن