جدول جو
جدول جو

معنی پراندن - جستجوی لغت در جدول جو

پراندن
پرواز دادن، پرتاب کردن
به زبان آوردن کلمه به صورت ناگهانی و بداهه
به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
فرهنگ فارسی عمید
پراندن
(گُ رِ / رُ نَ / نِ / گُ سَ / سِ نَ / نِ گَ دی دَ)
تطییر. پرانیدن. پرواز دادن. اطاره. تذریه:
از شمس دین چه آیدجز افتخار دین
لابد که باز باز پراند ز آشیان.
سوزنی.
، افکندن. پرتاب کردن. انداختن، در تداول عوام، گاه گاه پنهانی تباهی کردن زن چنانکه در تک پراندن و تک پرانی، کلمه درشت و بی جا در سخن آوردن، لاف زنی و مبالغه در مدح کسی و تعریف بیجا کردن از مصطلحات. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
پراندن
پرتاب کردن، پرواز دادن
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
فرهنگ لغت هوشیار
پراندن
((پَ دَ))
پرواز دادن، پرتاب کردن، افکندن
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
فرهنگ فارسی معین
پراندن
للطّيران
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به عربی
پراندن
Eject
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پراندن
éjecter
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پراندن
выбрасывать
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به روسی
پراندن
ausstoßen
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به آلمانی
پراندن
вигнати
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پراندن
wyrzucać
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به لهستانی
پراندن
驱逐
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به چینی
پراندن
ejetar
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پراندن
espellere
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پراندن
باہر نکالنا
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به اردو
پراندن
uitwerpen
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به هلندی
پراندن
বের করে দেওয়া
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به بنگالی
پراندن
kutoa
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پراندن
dışarı atmak
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پراندن
내쫓다
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به کره ای
پراندن
追い出す
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پراندن
ejectuar
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پراندن
निकालना
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به هندی
پراندن
mengeluarkan
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پراندن
ขับไล่
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به تایلندی
پراندن
להוציא
تصویری از پراندن
تصویر پراندن
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ جَءْ)
پراندن:
من ایدون چو بازم که زی تو شتابم
اگر چند از دست خود برپرانی.
خاقانی.
رجوع به پراندن شود
لغت نامه دهخدا
خواهد پراگند بپراگنپراگننده پراگنده) -1 پاشیدن پاچیدن پریشان کردن متفرق کردن تفرقه انداختن بشولیدن پخش کردن پرت و پلا کردن تار و مار کردن نشر شت، گستردن، مشهور کردن شایع کردن، بهر سوی فرستادن، پراکنده شدن متفرق شدن نثر مقابل فراهم آمدن گرد آمدن، رفع شدن مرتفع گشتن، متلاشی شدن، یا پراگندن از گفتار. تخلف از آن یا پراگندن تخم. افشاندن آن. یا پراگندن خبر. منتشر کردن آن. یا پراگندن مال. از بین بردن و خرج کردن آن تبذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرانده
تصویر پرانده
پراندوه
فرهنگ لغت هوشیار
پرواز دادن طیور پرانیدن اطاره، پرتاب کردن افکندن انداختن: بشقاب را پراند توی حیاط، سخن درشت و بیجا گفتن: متلک پراندن، لاف زدن و مبالغه در مدح کسی تعریف بیجا کردن، در نهان با مرد آمیختن (زن) تک پراندن تک پرانی
فرهنگ لغت هوشیار
خواهد پراگند بپراگنپراگننده پراگنده) -1 پاشیدن پاچیدن پریشان کردن متفرق کردن تفرقه انداختن بشولیدن پخش کردن پرت و پلا کردن تار و مار کردن نشر شت، گستردن، مشهور کردن شایع کردن، بهر سوی فرستادن، پراکنده شدن متفرق شدن نثر مقابل فراهم آمدن گرد آمدن، رفع شدن مرتفع گشتن، متلاشی شدن، یا پراگندن از گفتار. تخلف از آن یا پراگندن تخم. افشاندن آن. یا پراگندن خبر. منتشر کردن آن. یا پراگندن مال. از بین بردن و خرج کردن آن تبذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چراندن
تصویر چراندن
به چرا واداشتن، گردش حیوانات در علفزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراندن
تصویر جراندن
جر زدن، پاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراندن
تصویر دراندن
پاره کردن چاک دادن دریدن شکافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پزاندن
تصویر پزاندن
پزانیدن پختن
فرهنگ لغت هوشیار