جدول جو
جدول جو

معنی پرافاده - جستجوی لغت در جدول جو

پرافاده
(پُ اِ دَ / دِ)
در تداول عوام، بسیار کبر. متکبر. معجب
لغت نامه دهخدا
پرافاده
افاده دار، بوالفضول، پرادعا، پرمدعا، خودستا، فضول، فیسو، گنده دماغ، متکبر، مغرور
متضاد: بی افاده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پریزاده
تصویر پریزاده
(دخترانه)
پریزاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرفایده
تصویر پرفایده
پرسود، پرمنفعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
متفرق، پریشان، منتشر، پاشیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برافتاده
تصویر برافتاده
از میان رفته، نابود شده، برانداخته، منقرض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراشیده
تصویر پراشیده
پراکنده، ازهم پاشیده، پریشان شده، برای مثال مجلس پراشیده همه، میوه خراشیده همه / نقل بپاشیده همه، به چاکران کرده یله (شاکر - شاعران بی دیوان - ۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرافادگی
تصویر پرافادگی
تکبر، غرور، پرادعائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراشیده
تصویر پراشیده
پریشانپراکنده گشته بشولیده پاشیده، بر باد داده، بیخود گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرارادت
تصویر پرارادت
آنکه ارادت بسیار دارد با خلوص و حسن نیت بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
پاشیده پاچیده پریشان پخش بشولیده پشولیده پرت وپلا متفرق متشتت، تلف شده صرف شده، گوناگون متفرق، بیگانه غریب مقابل خویش، شیفته شوریده مجذوب، بیشعور کم عقل، بی بندوبار لاابالی بی حفاظ، مشهور، حق ناشناس پست، مطالب جدا و تاء لیف ناشده. یا بخت پراگنده. بخت بد. یا پراگنده بودن، پهن بودن گسترده بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر فایده
تصویر پر فایده
پر سود پر سود پر منفعت مقابل کم فایده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرفائده
تصویر پرفائده
پرسود
فرهنگ لغت هوشیار
زاده پری فرزند پری پری نژاد، (استعاره) کودک زنی زیبا، (استعاره) فرزند زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
متفرق، منتشر، پخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برافتاده
تصویر برافتاده
از میان رفته از بین رفته نابود شده، درافتاده از مد افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر افاده
تصویر پر افاده
خودپسند خود من پر باد فیسو پر ادعا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراننده
تصویر پراننده
آنکه می پراند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراشیده
تصویر پراشیده
((پَ دِ))
پریشان، پراکنده، برباد داده، بی خود گردیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پراگنده
تصویر پراگنده
((پَ گَ دِ))
غمگین، پریشان، تلف شده، گوناگون، متفرق، شیفته، شوریده، مشهور، معروف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرافکنده
تصویر پرافکنده
((~. اَ کَ دِ))
کنایه از عاجز، ناتوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
Diffuse, Scattered, Freckly, Straggly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
diffus, tacheté, dispersé, éparse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
рассеянный , с веснушками , разбросанный , спутанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
diffus, sommersprossig, verstreut, zerzaust
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
розсіяний , з веснянками , розкиданий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
rozproszony, piegowaty, rozrzucony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
分散的 , 有雀斑的 , 零乱的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
difuso, sardento, espalhado, desordenado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
diffuso, lentigginoso, sparso, disordinato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
difuso, pecoso, disperso, desordenado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
diffuus, met sproeten, verspreid, rommelig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
กระจาย , ที่มีฝ้ากระ , กระจัดกระจาย , กระจัดกระจาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
tersebar, bertompok (freckles), berserakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
बिखरा हुआ , मसकान , बिखरा हुआ , अस्तव्यस्त
دیکشنری فارسی به هندی